حوریه که هنوز توی بهت بود گفت :
_فعلا مستقیم ...
شاهو سری تکون داد و گفت :
_خب ... دیگه ؟
_مادرم ...
_مادرت چی ؟؟
_می دونم مخالفت می کنه ...
شاهو با خنده گفت :
_اوف دختر ... تو تا کجا پیش رفتی ؟!
حوریه با خجالت لبش رو گاز گرفت ...
" منظورش چیه ؟؟ نکنه می خواد صیغه م کنه ؟! "
شاهو سکوت رو شکست :
_خب ... و دیگه ؟!
_نمی دونم ... پاک گیج شدم !!
_لازم نیست خودتو نگران کنی ... یه مدت با هم رفت و آمد می کنیم اگر دیدیم با هم کنار میایم اون موقع یه فکری می کنیم ...
حوریه بغض کرد ...
" درسته ازش خوشم میاد ... ولی مثل هر دختر دیگه ای دوست دارم کسی که می خوام آیندمو باهاش سهیم بشم فاصله سنیش باهام کم باشه ... خدا لعنتت کنه عرفان که آیندمو ازم گرفتی "
شاهو مشتاقانه به حوریه نگاه کرد و گفت :
_خب نظرت چیه ؟؟
کاسه ی چشمای حوریه پر از اشک شد ... با بغض گفت :
_قبوله ...
شاهو لبخند زد ... دستش رو دراز کرد سمت حوریه !! با پشت انگشتش گونه ی حوریه رو نوازش کرد ... حوریه چشماش رو بست و اشکاش روی گونه هاش چکید ... شاهو مهربون گفت :
_گریه ت برا چیه دختر خوب ؟؟ مگه نگفتی ازم خوشت میاد ؟؟
حوریه سری به نشونه مثبت تکون داد و حرفی نزد ...
" نمی تونم نوع احساسم رو تشخیص بدم "
شاهو دستش رو پس کشید و گفت :
_از کدوم طرف برم ؟
حوریه با پشت دست اشکاش رو پاک کرد و گفت :
_توی همین خیابون اولی ...
شاهو سری تکون داد و پیچید داخل خیابون ... حوریه با دیدن مغازه « تعمیر وسایل الکترونیکی صاعقه » گفت :
_همینه ...
_فعلا مستقیم ...
شاهو سری تکون داد و گفت :
_خب ... دیگه ؟
_مادرم ...
_مادرت چی ؟؟
_می دونم مخالفت می کنه ...
شاهو با خنده گفت :
_اوف دختر ... تو تا کجا پیش رفتی ؟!
حوریه با خجالت لبش رو گاز گرفت ...
" منظورش چیه ؟؟ نکنه می خواد صیغه م کنه ؟! "
شاهو سکوت رو شکست :
_خب ... و دیگه ؟!
_نمی دونم ... پاک گیج شدم !!
_لازم نیست خودتو نگران کنی ... یه مدت با هم رفت و آمد می کنیم اگر دیدیم با هم کنار میایم اون موقع یه فکری می کنیم ...
حوریه بغض کرد ...
" درسته ازش خوشم میاد ... ولی مثل هر دختر دیگه ای دوست دارم کسی که می خوام آیندمو باهاش سهیم بشم فاصله سنیش باهام کم باشه ... خدا لعنتت کنه عرفان که آیندمو ازم گرفتی "
شاهو مشتاقانه به حوریه نگاه کرد و گفت :
_خب نظرت چیه ؟؟
کاسه ی چشمای حوریه پر از اشک شد ... با بغض گفت :
_قبوله ...
شاهو لبخند زد ... دستش رو دراز کرد سمت حوریه !! با پشت انگشتش گونه ی حوریه رو نوازش کرد ... حوریه چشماش رو بست و اشکاش روی گونه هاش چکید ... شاهو مهربون گفت :
_گریه ت برا چیه دختر خوب ؟؟ مگه نگفتی ازم خوشت میاد ؟؟
حوریه سری به نشونه مثبت تکون داد و حرفی نزد ...
" نمی تونم نوع احساسم رو تشخیص بدم "
شاهو دستش رو پس کشید و گفت :
_از کدوم طرف برم ؟
حوریه با پشت دست اشکاش رو پاک کرد و گفت :
_توی همین خیابون اولی ...
شاهو سری تکون داد و پیچید داخل خیابون ... حوریه با دیدن مغازه « تعمیر وسایل الکترونیکی صاعقه » گفت :
_همینه ...
آخرین ویرایش: