کامل شده رمان شما در دو صدم ثانیه عاشق میشوید | دختران من کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

دختران من

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/08
ارسالی ها
957
امتیاز واکنش
18,064
امتیاز
661
محل سکونت
شیراز
هنوز هم مث گذشته آروم و متین ، شمرده و تزریق وار لب می زنه . چرا داداشم یکه می خوره از شنیدن صداش ؟ من از چی هول کردم ؟
- نجلا .... تو .... چقدر عوض شدی وَوَو خوش آمدی.... من .... چیزه ...
- بگو کارت اینجا چیه ؟
آن سد محکمی که پشت نجلا ایستاده ظاهره بهرامه و خود اصلیش داره از چشمای گریزونش سرک می کشه . چه نفس عمیق و پر سوزی
می کشه نجلای شکست خورده . اون دختر ظریف یه نیم چرخ میخوره رخ به رخ داداش میشه و اولین استقبالشون از هم بعد از اون همه سال دوری
و عذاب میشه قطره اشکی که نجلا می ریزه و من از پهلو دیدم هم اشکش رو هم اون دستای عصبی بهم گره خورده پشتش رو
داداش با اخم و جدیت جلو اومده ولی لرزش دستاش زیادی آشکاره و منه بیرون از این ماجرا واضح می بینم واضح درک می کنم
حاضرم رو تمام زندگیم قمار کنم و بگم اون نجلا رو می بینه اما نجمه رو حس می کنه دو خواهری که با هم دستی هم این مرد رو زمین زدن
- این چه بازی مسخره ایه که چند ماهِ راه انداختی ؟ دیگه چی از جونم می خواید ؟ مگه هشت سال پیش که گورتون رو گم کردید
همه چی رو با خودتون نبردید ؟دیگه چه مرگتونه ؟
داداش چشه ؟این لحنه دور از ادبش ، این داد حنجره سوز، مگه داره چند نفرو پیش روش با این نگاه آمیخته به خواهش می بینه ؟
چرا داره جمع می بنده ؟ چرا فعل هاش مفرد نیس ؟
- بزار حرف بزنم . اومدم که حرف بزنم ، اگه بزاری اگه مثل هشت سال پیش بیرونم نکنی
چه آروم گفت و لب بست . داداش خیلی سریع و گذرا نگاهش به پشت این تندیس زیبایی می افته منو می بینه نگران دلواپس مضطرب
با یه لیوان آب ولرم شده تو دستم
- داداش تو رو خدا .... قلبت ... حالت بد ... نشه باز
- در این خراب شده رو ببند
منم با چوب نجلا رونده میشم اخم میشه جوابم ، سر هر دوشون پایینه دست بهرام میشه جاده برا راه نجلا
- بیا برو ببینم دیگه باید چه غزبلاتی رو بشنوم
دل به راه میده و من باز می بینم اون دستای لرزون گره زده شده از پشت رو . دلم داره بازی میده منو اینجا بین دو تا از
عزیزترین هام . حق انتخاب دارم آیا ؟
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    تاق " و انعکاس صدای بلند در توی ساختمون . حسین و سید جواد نگران کنار میز من ، بچه ها ی دیگه سر کشیده بیرون از در اتاقا ،
    همگی زود تر از حد تصورم
    - سید حالش بد نشه باز ؟
    - بهرام اونقدر هم سست و ضعیف نیس ، حسین گوش به زنگ باش بهرام الان پر از کینه اس داغ دلش تازه شده کلی
    حرف تلنبار شده تو دلش داره این تازه اولشه اینا اول باید خوب بهم زخم بزنن همدیگه رو بچرزونن بعد که دلشون خنک شد
    بشینن منطقی حرف بزنن . دلارام خانم حواست جمع باشه
    سر تکون میدم تا حاشیه بحثی باشم که با داد داداش شروع شد .
    خب این چه کاری بود که کردید همین وسط سالن خنک زیر باد کولر که داشتین بلند بلند حرف می زدید کسی هم که جز من نبود تا با حضورش
    اذیت شین البته باید بگم تمام این دادها که تو کُل واحد پیچیده از طرف بهرام خان بود اونی که چندین سال تو آتیش خــ ـیانـت حقه بازی
    و عشق یه طرفه سوخته بود . الان مثلا رفتن با هم حرف بزنن ؟ خصوصی بدون حضور کسی ؟ مثلا دارین پشت دره بسته حرف می زنین ؟
    - بنال ببینم چه مرگته .
    - خواهش می کنم مودب باش
    - رو چه صنمی ؟ رو چه احترام و خواستنی ؟ توُ اون خواهر بی همه چیزت کل زندگی منو گِل گرفتین رفت ، اصلا برای چی اومدی ؟
    می دونی اگه زنم بفهمه یا ببینه قلم پاتو خورد می کنه
    - تو فکر کردی من احمقم ؟ بدون برنامه و تحقیق از اون سر دنیا پاشدم اومدم ؟ منو مسخره می کنی ؟ به شعورم توهین می کنی ؟
    هر چی بهرام داد می زنه نجلا آروم تر میشه همین خصلتش بود که منو وابسته زن داداش یه روزم کرد
    - آره دیگه احمقی بی شعوری . تو اگه عقل داشتی خودت رو جای اون خواهر خراب و پستت جا نمی زدی
    اون تن ضعیف و رنجور جون گرفته دور موتور مغزش بالا میره و من اینجا ترسون دارم با اون خودکار آبی رنگ فرانسوی با کاغذ می جنگم
    چرا که اون تندیس زیبا و صبور هم از کوره در رفت بغضش شکست
    - اینقدر در مورد خواهرم بد نگو ، تنها گـ ـناه اون دوست نداشتن تو بود ، چیه این ماجرا غیر قابل درکه ؟
    صدایی گنگ و مبهم شکاف هوای اطراف و در آخر " آخ " ریز و قابل شنود نجلا
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    بلند شدن من ، ترسِ سید جواد و دویدن حسین سمت اتاق . هجوم هر سه تامون با هم به اتاق کارش شد دو ثانیه
    کیبوردی که باید سر جاش روی میز پیش روی مانیتور باشه درست جلو پای زمین خورده نجلا خودنمایی می کرد نگاهم سمت خود نجلا می ره
    یک ربع نگذشته که صحت حرف سید برام محرز شد . هیـــــــــع خدای من لب و دهنش اون خون سرخ روی پوست آفتابی رنگ .
    چیکار کردی داداش؟ که حالا خودتم از سنگینی بارش اینجوری روی صندلی کارت از حال بری به نفس نفس بیفتی
    من سمت نجلا و اون دو تا برادر تو لباس رفاقت می دون سمت داداش . اینا رو که دارید می خونید به این شکل زمان بر نبود همه و همه با هم به
    دقایق نمی رسه . صدای نفس های یکی در میون اما عمیقِ داداش رو قلبمه ولی اون خون راه گرفته رو صورت رنگ پریده نجلا رو مغزمه
    - برو بیرون برو بیرون عوضی لازم نبود تو به من بگی ماجرا چیه
    - بهرام ساکت شو ، الان فقط ساکت شو بدترش نکن
    - چیو بدتر نکنم ؟ مگه بدتر از اینم میشه ؟
    - حسین تو رو خدا ول کن بیا به داد این برس هرکاری می کنم خونش بند نمیاد
    نگاه بهرام چقدر سرد و یخی بود به شاهکار دستش به اون خونی که دست و پام رو تو هم گره زده بود
    - لبش پاره شده باید بخیه شه ، آرام خانم بلندش کن
    این زن کنارم با کمکم بلند میشه سرش به شدت پایینه و من نگران مهره های گردنش نگران اون یخی دستش اون سفیدی زیاد از حد پوستش
    و درست جلوی در ورودی جسم سنگین شده اش و نداشتن توان کافی من برای نگه داشتنش منو اونو هم زمان هل میده سمت کف زمین
    یا زهرای سید جواد بود که تنه خسته داداش رو از صندلی بالا می کشه اینو گردن رو به فشارم از بالا می بینه ، ترسیدم ،
    من همیشه می ترسیدم از جسم های سرد و بی جون ، میدونم رنگ به صورتم نمونده ، شلوغ شدن یکباره جلوی در داره به حال بدم دامن می زنه ،
    صدای هرکدومشون که دارن تجویز می کنن برام اون نسخه های متفاوت رو عصبی ترم می کنه ، با بلند کردن نجلا از روم
    نفس حبس شدم با یه نفس عمیق می ریزه بیرون و تا به خودم بیام نجلا رو دستای بهرام رفت پایین چقدر رعب آور بود دستای آویزونش ...
    گفتم که می دونم اون دادها اون بد دهنی ها فقط و فقط زبونیه وجود شخصیتی داداش مهربونی و از خود گذشتگی رو فریاد می زد
    دلخور بود زخمی بود تنش بعد چند سال باز گرم شده بود حقیقت یه بار دیگه از بدترین کس به بدترین شکل ممکن تو صورتش سیلی زده بود
    و همه با هم شده بود بهرام ساخت جدید
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    کارها دست حسین سپرده شد تا سید بتونه ما رو تو این اوضاع نابسامان همراهی کنه ، نجلا خیلی زود به بخش اورژانس رسید
    علائم حیاتیش چک شد فشارش گرفته و ضعف جسمانی و فشار عصبی شد نتیجه کار یه ساعته دکتر . هنوز به حالت طبیعی برنگشته
    رنگش به شدت بی رنگه یه حالت هذیون داره خیلی گنگ بهرام یا بهرامِ من صدا می زنه و جوابش میشه
    - کی میشه بهرام بمیره تا از دست تو راحت شه
    بهرام کلافه تو اتاق قدم رو میره ، سید داره به کارای بستری زنی می رسه که من کنارش دارم نوازش می کنم اون دستای خورده و ریزش رو
    - این دختر از اولش برای من باعث دردسر بوده حالا میخواد یه دختر بیست ساله باشه یا یه زنه سی ساله
    - بگیر بشین داری منم کلافه می کنی
    - کلافه ماله یه دقیقه مه ، اصلا من اینجا چیکار میکنم ؟ من الان باید شرکتم باشم نه کنار این جنازه . معلوم نیست داره چه غلطی می کنه
    که دکتر خورده اش رو به من می گیره ( ادای دکتر رو در میاره ) حواستون به تغذیه خانمتون باشه ، به درک میخوام صد سال چی کوفت نکنه
    - بهرام
    - ای درد و بهرام بمیره بهرام نجات پیدا کنه از دست تو . آرام اینو خفش کن یا خودم خفش می کنم
    نگاهم بهش تیزه می بره اون نگاه غضب آلود رو
    - تو دیگه چته ؟ طلب داری صاف کنم باهات
    - داداش میشه بری بیرون ؟ داری عصبیم میکنی یه بند داری غر می زنی بد دهنی می کنی خواهشا بس کن اینقدر تند نرو نجلا
    هم یه زنه طاقت این همه بی لطفی رو نداره تنها اشتباهش هم دوست داشتنه توئه بفهم
    - تو سرش بخوره این دوستم داره اینه دوستم نداشته باشه چه به سرم میاره ؟ یه زخمی زد که صد تا مرد نمی تونستن بزنن
    - بزار منم حرف بزنم .
    نگاه جفتمون هم زمان کشیده میشه سمت تخت ، چشماش بازه اما نه کامل یه حالت زیر چشمی . دونه های ریز عرق کنار شقیقه
    و پیشونیش برق می زنه دستم رو با آخرین توانش فشار میده اما میشه یه نوازش خنک از دستای سردش
    - حرف زیاد دارم . یه حقایقی که نگفتم .
    میخواستم بگم من می رم بیرون آب بخورم که ... بهرام آشفته خیز بر می داره سمتش ضمیر ناخودآگاهم با شتاب جلوش قد علم می کنه
    از جلوی من سرک می کشه سمت تخت
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - دیگه چه بلایی سرم آوردی منه فلک زده بی خبرم ؟ دیگه چه آتیشی سوزوندی لعنتی ؟
    - باید ... باید ... بهت بگم ....
    - تو رو خدا حرف نزن نخواستم نخواستم چیزی بگی که نمی تونم با این میلم که دلش میخواد یه کاری دستت بده مخالفت کنه
    فقط هر چی زودتر زنگ بزن یکی بیاد دنبالت
    - من تنها اومدم
    - خب به درک . دلارام بلند شو کلی کار دارم
    - من پیشش می مونم
    گردنش رگ به رگ نشد به این سرعت چرخید سمتم ؟
    - تو غلط می کنی راه بیفت بینم
    - داداش آخه تنها....
    - به من چه به تو چه .
    - داداش انسانی نیس
    - من اینجا انسان نمی بینم
    و باز صحت گفته سید ، کوبنده صداش می کنم
    - داداش
    - کوفت بیا برو بیرون
    - اینجا چه خبره ؟
    شک ندارم سید می تونه راضیش کنه به اینجا موندنم
    - مرده مومن باید به تو هم بگم اینجا کجاست ؟ و این که تو تخت افتاده مریضه ؟
    - به من چه که مریضه میخواست غذا کوفت کنه نشه این .
    - این بنده خدا غذا بخوره حله ؟ مگه تو دم و دهنم براش گذاشتی که چی بخوره ؟ خانمی کرد گفت از پله ها سر خورده و گرنه ما
    حالا حالا ها در گیر بودیم با این حراست بیمارستان اگه کار به کلانتری نمی کشید
    - سید جان جدت الان وقتش نیس . دلارام پاشو میگم
    نمیتونم هر چند این زن بد کرده باشه نمیتونم با این چشمای بسته که داره اشک می ریزه اینجا تنها رهاش کنم
    - بزار باشم تنهاس
    - دارم میگم به ماچه باز داره حرف خودش رو میزنه
    - شما بیا بهرام خان من باهات حرف دارم
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    با رفتنشون نجلا جونی می گیره تا اون نفس حبس شده اش رو عمیق و صدا دار بریزه بیرون تا بتونه اشکاش رو پاک کنه
    - برو دلارام جان ... عصبیش نکن می ترسم دوباره شش روز دیگه اسیر تخت و بیمارستان شه اونم بهرام که متنفره از اینجا
    - چرا نیمودی دیدنش تو که خوب می دونی چند روز بستری بوده ؟ پرستارا بهم گفتن یه خانم جوان هر روز سراغش می گیره .
    - دیدنم حالش رو بدتر می کرد و ....
    - آروم باش مراقب لب و دهنت باش .. . گرسنه نیستی ؟
    سرش چه سنگین روی بالش تکون میخوره
    - دوست داشتنت چرا اینقدر دردسر سازه ؟ چرا نمیتونین آروم جلو برین ؟ شما... دو تا ادم عاقل و بالغ هستین ، پس چتونه ؟
    - من زیادی خودم رو بهش نزدیک کردم همه خواستنم رو یه جا آوار کردم سرش .
    با این که براش سخته با اون لب و دهن حرف بزنه اما به قدری پُره که نمیتونه یه طرفه شنونده باشه داره میخره به جونش اون درد تحمیل شده
    به سبب زخمش
    - شاید هیچ وقت نباید برای نجمه اعتراف می کردم که نامزدش رو دوست دارم
    - اون از اولم علاقه ای به بهرام نداشت
    - از اون بهرام بَر می اومد که بتونه اونو مال خودش کنه تلاشش چشمگیر بود
    - تو هم دست کمی از بهرام نداری
    - شاید باید مث تو با سیاست جلو می رفتم
    چشمم به بزرگی پیش زمینه اش باز می شه ، یکی دیگه تونست علاقه منو به کیان چرتکه بندازه ؟ کی حدس زد این وسط پای یه نقشه یا
    سیاست بازی وسطه ؟ خودش جوابم رو آروم میده
    - از روزی که وارد ایران شدم مث یه احمق جانی مث یه پلیس مخفی خیلی چیزا رو کنترل کردم ، به تمام آدرس هایی که به دستم رسیده بود
    سر می زدم تنها اطلاع من از شما ازدواج نکردن بهرام بود که اونم از پیگیری های نجمه به دستم رسید
    - چرا می خواست برگردی ؟ چرا باز سر زخم رو باز کردی ؟ بعد هشت سال عذاب وجدان گرفتش ؟ چوبش رو خورده ؟
    - آرام یه جایی تو زندگی پیش آمدهایی هس که نمیتونی باید بهش پسوند و پیشوند متاسفانه بزنی یا خوشبختانه اینجا هم .....
    - یا الله ...
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - بفرمایید آقا سید .
    این انسان از اوناییه که باید بهش بگی سر به قدم می ارزه .
    - بهترین خانم ؟
    روی حرفش به نجلاس ، چه آروم و گوش نواز جواب میده
    - خدا رو شکر . بهرام چطوره ؟
    - حمدلله . باهاش صحبت کردم فقط عصبیه این حرکاتش هم از اینجا سرچشمه می گیره ازش دلخور نشین زبونش تیزه ولی هیچی ته دلش نیس
    شما درک کنید تنش گرمه دلش سوخته یه چند مدت که بگذره آروم شه میشه منطقی باهاش حرف زد شما هم صبور باشید
    دست از طرفداری بیجا بردارید اگه اون خانم برای شما یه خواهر خوب و فداکار بود اما برای شوهرش یه زن خائن بوده اینو مد نظرتون داشته باشید
    آرام خانم چیزی لازم داشتید تماس بگیرید فردا صبح خودم برای کارای ترخیص میام چیز مهمی نیس یه امشب رو هم برای پیشگیری نگهشون
    داشتن . امری نیس با بنده ؟
    نگاهش یه جایی بین منو میله سفید رنگه تخته با اینکه لبخنده از سر تشکرم رو نمی بینه اما من لبخند می زنم
    - ممنون آقا سید ، لطف کردید بهرام اونفدر عصبی بود که به حرف منم گوش نمی داد دیگه داشتم ازش می ترسیدم
    - اگه راضی شه می فرستمش خونه استراحت کنه شما نگرانش نباشید فشارش رو هم همین جا چک کردم الانم فرستادمش
    دنبال ماشین برم تا معطل نشده . یا علی
    اون پلاستیک سیاه رنگ بد بو رو می زاره رو میز پایین تخت و میره تا به بهرام برسه . یه سرک کوچولو منو متوجه آبمیوه های خنک درونش میکنه
    یه کمپوت اناناس داره چشمک می زنه
    - پایه ای یه کمپوت با هم بزنیم بر بدن ؟
    لبخندش درد داره . سرش تقبل میکنه جواب دادن رو . دارم ور میرم با اون در سمج شده به قوطی که سوالش منو متوجه خودش می کنه
    - چرا اینجا موندی ؟ درستش این بود بدون اهمیت به من با برادرت بری . ازم متنفر نیستی ؟ تو همیشه بهرام رو یه جور خاص دوست داشتی
    - هنوزم دارم . تو رو هم دوست دارم همیشه داشتم از همون روزی که همسایه ما شدین ...
    - حتی بعد از اون اشتباه بزرگم ؟ بعد از این که بدترین زخم رو به داداشت زدم ؟
    - تو دوستش داری داشتی خواهی داشت طبیعی میشه کسی رو که داداشم رو دوست داشته باشه برای منم خاص بشه
    چی شد برگشتی؟
    - خیلی چیزا ؟ هشت سال تمام رو دوست داشتنم رو عطش خواستنم پا گذاشتم ولی دیگه نمیشه باید یه چیزایی روشن شه
    اگه قراره برای همیشه برم باید با اعتماد قلبی برم
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - با گفتنشون امیدی به بهبود رابـ ـطه تون هس ؟
    - کدوم رابـ ـطه ؟ بیشتر برای گفتن اومدم نه برای به دست اوردن یه درصدم به خودم این شانسُ نمیدم
    - نگفتی خوشبختانه یا بدبختانه چی ؟
    من بی مکث براتون می نویسم اما نجلا با مکث شروع می کنه به گفتن اون بخیه ای که از بالای لبش تا کنار جای لبخندش جا گرفته نمی زاره
    پیوسته صحبت کنه مکث میکنه نفس می گیره و باز ادامه میده
    - بدبختانه یا خوشبختانه اینکه نجمه اصلا عوض نشده هیچ حس پشیمونی تو این سالا نداشته بی عذاب وجدان داره با دوست پسرای
    رنگارنگ اروپایش خوش می گذرونه زیر بار ازدواج و مسئولیت نرفته و تو این سالا هیچ وقت به بهرام فکر نکرده حتی به کاری که باهاش کردیم
    و تنها منو ملامت میکنه " ای خاک بر سرت با این وفاداریت "
    - من بودم جایزه وفادارترین زن رو بهت اهدا می کردم تو چهره زیبایی داشتی موقعیت های مناسب هم کم نداشتی
    - من به فکر جایگزین نبودم
    - مشخصه نیازی به گفتن نیست برگشتنت اینو ثابت می کنه
    اون کمپوت توی دهنش رو به زور می جوه آروم زمزمه می کنه
    - تو همیشه مهربون بودی همیشه یه حس لطیف بهت داشتم تنها امیدم خودت بودی می دونستم میتونم بهت تکیه کنم
    لبخند می زنم نه به نجلا به حرف سه هفته پیش صدیقه " تو همیشه بدجنس بودی و هستی "
    - زن داداش دیگم این فکر رو در موردم نداره شک ندارم ازم متنفره
    - من زن داداشت نیستم
    - من هیچ وقت داستان رو از زبون تو نشنیدم .
    - زیادی تکراری شده
    - وقتی از زبون یکی از شخصیت های دیگه باشه روند داستان عوض میشه میدونم باید برای اشک ریختن آماده شم
    این زن سی ساله چقدر اشک داره که بریزه ؟ درست مثال بچه های که با یه پخ گفتن اشکشون در میاد . دوست داشتن عمیق قلبیش
    بیداد میکنه از اون صورت تابیده اش .
    - تازه اسباب کشی کرده بودیم همگی خسته بودیم مامان و بابا داشتن به اتاق خودشون می رسیدن منم روی اون
    مبل ایلون و ویلون شده وسط پذیرایی لم داده بودم
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - داشتم یه خمیازه بلند بالا می کشیدم که نجمه با یه پسر قد بلند و خوش تیپ وارد شد ، خوش لباس بود و مردونه یه لبخند خیلی آروم
    و دوستانه رو لباش بود . کارتون کتابام دستش بود و داشت با زحمت یه جایی بین اون محکمه جن ( کنایه از جای خیلی شلوغ ) جاش می داد
    صاف نشستم درست نبود پیش چشم همچین مردی خیلی شل و وارفته جلوه کنم ولی اون حتی یه نگاهم به اطرافش ننداخت
    کارتون رو گذاشت به نجمه خوش آمد گفت یه سلام هم به پدر و مادر ندیدم رسوند و رفت تا رفت با کنجکاوی خیز برداشتم سمت نجمه
    پرسیدم کی بود و اون تنها گفت که یه پسر سمج و پرو که تو هر کاری دخالت می کنه این برداشتش رو دوست نداشتم عادتش بود محبت دیگران
    رو بد جلوه دادن کم اهمیت شمردن و گاهی وقتا وظیفه گماشتن ، روزها و ماها می گذشتن ولی من نمی تونستم بگذرم گیر همون پسری بودم
    که با همون نگاه اولم حس می کردم برام خاصه عزیزه قابل احترامه به همون اندازه که من این نهال رو رشد می دادم نجمه هرس می کرد
    این درخت ریشه گرفته رو . با اولین دیدار حضوریم با بهرام بعد از اون همه دزدکی چشم چرونی کردن دم در وقتی برای رفتن
    پیش نجمه به محل کارش آماده بودم با اون تعجب وسر درگمیش از دیدنم فهمیدم تو این چند مدت گذشته هیشکی از خواهر دو قلوی
    همسان نجمه اسم نبرده ، هر دو با هم درو بستیم نگاه خندونش به من افتاد اما خیلی سریع و غیر قابل شمارش رنگ نگاش تغییر کرد
    سلسله وار گفت " نج نجم نجمه " می دونستم مات اون خالِ کنار لپم شده خالی که اندازه عدس بود ولی به شدت تو صورت سفیدم
    خودنمایی می کرد و تنها وجه متمایز کردن من با نجمه بود نگاه خیرش به خالم بود که با لبخند پهنم نگاش میاد سمت خنده م
    - نجمه خانم خودتی
    - خواهر دو قلوش هستم نجلا
    - آآ ها ، خوشبختم نگفته بود خواهر دو قلو داره اونم با این همه شباهت بی نظیر
    راست می گفت شباهت ما بی نظیر بود حتی تُن صدامون با هم مو نمی زد از اینجا بود که کلید آشنایی بهرام با من رقم خورد .
    خیلی با احترام و محتاط باهام رفتار می کرد می دیدم تو هر برخوردی اول
    به خال م چشم داره تا نکنه منو با نجمه اشتباه بگیره و بعد از تجزیه صورتم مشخص می کرد با هام چه رفتاری داشته باشه
    بارها خواسته و نا خواسته دیده بودم توجه و غیرت خاصی نسبت به نجمه داره اما از برخورد سرد خواهرم چیزی دستگیرم نمیشد ماها گذشت
    و من می دیدم بهرام داره سمت خواهرم کشیده میشه زبونم گنگ میشد وقتی به اعتراف فکر می کردم چون یه سمت ماجرا خواهرم و احساسش بود
    دو دل بودم چون نجمه هم به درخواست همراهیش نه نمی گفت با دست پس می زد با پا پیش می کشید یه روز تو صورتش می خندید یه روز
    تو صورتش داد می زد و در یکی ازبدترین روز زندگیم در حالی که داشتم برای خودم رویا بافی می کردم نجمه با حال خراب و سست اومد خونه
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    دهنش بوی بدی میداد می دونستم باز با همکاراش دورهمی داشتن باز هزار کثافت کاری دیگه که کمترینش مـسـ*ـت و سست اومدن به خونه بود
    به کرات با مامان و بابا سر همین دورهمی ها بحث و جدل راه انداخته بود و همیشه با تهدیدش به فرار از خونه دهن اونا رو
    می بست و مجبورشون می کرد گیر بازار رو کمتر کنن . با هزار خِفت بدون سر و صدا جلب توجه کشوندمش تو اتاق عرق سرد نشسته بود
    رو تنش با زور و صلوات تونستم سر و سامونی به لباساش بدم هرچی من سعی داشتم آروم پیش برم اون بی پروا می خندید
    - نجـــــــلا بایـــــــــد برات جــــــــک بگم می مــــــیری از خنــــــده
    کش دار حرف میزد باید بعضی از کلماتش رو حدس می زدم
    - آبجی جون آروم خواهش میکنم مامان بیدار میشه باز دردسر درست می کنه اونوقت فیلم داریما !
    " از کشیدگی صدای خواهرش می گذره "
    - اگه بدونی امروز بهرام چی گفت می میری از خنده
    باز اسم بهرام اومد وسط من وا دادم شل شدم پرسیدم
    - چی گفت ؟
    - گفت .... گفت ... به من علاقه داره ( با اون حال خرابش قهقهه می زد ) اون مردک دراز به من علاقه داره به سلامتی خودش سه چهار
    تا دادم بالاها نشد حال ندم به خودم
    " عصبی میشم از این تشبیه نجمه نسبت به برادرم "
    - سوختم اون الـ*کـل داده بود پایین من گر گرفتم اون پس میزد مرد مورد علاقه منو من التماس می کردم از خدا خواستن مردی که منو پس می زد
    تنفر دارم از دنیایی که همه به داشته ی دیگران چشم دارن خودمم شده بودم یکی از همون ها. دستام به قدری شل و بی جون شد
    که نتونستم اون شلوار نیمه در آورده رو کامل براش در بیارم گذاشتم با همون حال و احوال بخوابه بلکه کمتر منو با حرفاش دق بده .
    همه امیدم یه جا ریخت سرم چرا که صبح
    نجمه بیدار شد مـسـ*ـتی از سرش پرید با اون سرد دردهای همیشگی اش کنار اومد فقط یه چی گفت که خودم رو کشتم تا زبون به دهن بگیرم
    - می خوام شانسم رو با بهرام امتحان کنم
    سعی هم کرد ولی نشد نتونست ، ترس هاش نذاشتن خودخواهیش کنار نیومد با این موضوع اراده سستش پس می زد این خواستن رو
    و من نمیدونم شاد بودم از این کشمکش خواستن و نشدن یا غمگین از داشتن این خواهر بی اراده
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا