کامل شده رمان شما در دو صدم ثانیه عاشق میشوید | دختران من کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

دختران من

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/08
ارسالی ها
957
امتیاز واکنش
18,064
امتیاز
661
محل سکونت
شیراز
نجمه آدم ازدواج نبود آدم مسئولیت پذیری بچه داری هرچی که به زندگی مشترک بند شه نبود و درست با پیشنهاد زود هنگام
بهرام دوباره بهم ریخت ترس از دست دادن آزادی هاش پیله کردن های بهرام ، برای زود و دیر کردنش اونو سوق داد سمت نجمه قدیمی
چقدر مامان گریه کرد هق زد بابا قسم خورد گفت آق می کنم از ارث محرومت می کنم تا آخر مجبور شه تن به نامزدی بده
جشنشون برام مجلس عذا بود چرا که بر خلاف بهرام که عاشقانه خواهرم رو دوست داشت و همراهیش می کرد نجمه ساعت رو می شمرد تا بره برسه به شیشه های الکلش ، حالم بد بود و بدتر شد زمانی که بهرام خواست با هر دویی ما هم زمان برقصه برادرانه دستم رو می گرفت
دورم می چرخید بهم لبخند می زد پهلوم رو می گرفت تا چرخ بخورم اما من از همه اینا برای خودم مرد آینده ام رو ساختم
حریص تر شدم تشنه تر شدم افسرده تر شدم . دفعات زیادی پیش می اومد که مجبور شم قبل از رسیدن بهرام گند کاری خانم رو جمع و
راست و ریس کنم چرا که نمیخواستم کاخ آرزوهای بهرام خراب شه شاید باید می زاشتم اون روی دیگه نجمه رو ببینه و خودش تصمیم بگیره
اگر قرار بود بخواد باید هر جوری که بود می خواست اما نذاشتم باورهاش خراب شه شاید اگه خواهرم یه درصد فقط یه درصد
واکنشی به اون داشت اینجوری نمی سوختم به این شدت بی تاب خواستنش نمی شدم نجمه خواهرم بود از گوشت و خون خودم بود
ولی حیف بود بهرام ... حیف بود این عشق و علاقه این مردونگی و غیرت . می دیدم می شنیدم زیاد با هم بحث می کنن و هر بار
با کوتاه اومدن داداشت همه چی ختم به خیر میشه خودمو می زاشتم جای خواهرم رویا بافی می کردم توی مغزم رمان نویسی می کردم
اگه جای نجمه بودم ال می کردم بل می کردم براش این کارو می کردم فلان غذا رو می پختم اون جوری لباس می پوشیدم و آخرش
میشد یه عذاب وجدان درد شدید یه وجدان فریاد زن که بختک میشد رو تنم تو گوشم داد می زد خیلی پستی تو به شوهر خواهرت نظر داری
تو به یه مرد زن دار چشم داری به اون مرده عاشق خواهرت فکر می کنی با همین توهمات بود که روز به روز کشیده شدم سمت افسردگی و دلمردگی
غذام کم شد خوابم حرف زدنم کم شد به جاش گریه هام بهونه گیری هام گوشه خونه نشینی هام زیاد شد بهرام برادرانه میخواست باهاشون
همراه بشم تمام اونجایی که با هم خاطره می سازن ولی نمیدونست حال بده من برای فرار از این ساختن هاست
حالِ بده مامان و بابا یه طرف حباب لرزون زندگی نجمه یه طرف حاله بده منم یه طرف بابا باهام حرف زد مامان زیر زبونم می رفت
خواهرم به روش خودش یه احوالپرسی ازم کرد
- تو جدیدا یه مرگیت شده ها ؟
 
  • پیشنهادات
  • دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    می دونست این ادبیاتش رو دوست ندارم ولی برای حرص دادنم دست بردار نبود کاش درک می کرد به خاطر خودش و زندگی
    نکبت بارش خفه خون گرفتم جون تا ترقوه گلوم می اومد وقتی بهرام حالم رو می پرسید
    - نبینم خواهر خانمم اخم به ابروش بیاد . نجلا یادم بیار فردا برگشتنی از اصغر قصاب یه دل و جیگری بگیرم برات جون بگیری
    کاش همش همین بود من دل و جیـ*ـگر خودمو داده بودم حالا باید دل و جیـ*ـگر از اصغر قصاب می گرفتم می بینی دلارام من کوچکترین جمله هاش رو
    که مخاطبش خودم بودم مو به مو یادم میاد شدن ملکه ذهنم .
    یادمه یه شب تابستونی نجمه بی اطلاع از نامزدش تا دیر وقت تو مهمونی خوش گذرونده بود یادم نمی ره با چه دلواپسی و اضطرابی
    قدم رو می رفت از زور دلواپسیش برای خانم که من خوب خبر داشتم بین همکاراش داره چی حالی می کنه و برای پی گیر و پیدا نکردنش
    اون گوشی رو هم خاموش کرده و من بیشتر نگران مردی بودم که نگران خواهرم بود با چشمام باهاش اینور و اونور می رفتم و اون حال بد منو برای
    خواهرم برداشت می کرد ، خانم رسید با یه وضع بهتر از همیشه تا رسید از جام بلند شدم تنهاشون گذاشتم ولی صدای جر و بحث شون
    تو گوشم بود آخر سر هم که بهرام بدهکار شد رفت تو خونه نجمه هم طلب ش رو صاف کرد افتاد رو تخت یه بند بهرام رو بسته بود
    به ناسزا و بد و بیراه خیلی ناگهانی ناخواسته بدون برنامه ریزی هر چی داشتم با فریاد ریختم بیرون کلمه به کلمه اون اعتراف رو یادمه
    - عوضی خفه شو تو رو خدا خفه شو ، شدی زالو چسبیدی به این مرد بینوا به اون بنده خدا داری خونش رو می مکی طلب کارم هستی ؟
    بی لیاقت بفهم دوستت داره بفهم می خواتت ، دیگه چی مرگته ؟
    - هوی هوی پیاده شو با هم بریم یابو سوار ، تو چرا اسفند رو آتیش شدی ؟
    ثانیه ای مکث نکردم پشیمون نشدم و نیستم نخواهم شد
    - چون برعکس تو من دوستش دارم
    وقتی مامان از حال رفت فهمیدم این جریان چقدر بوی خون داره تازه حس کردم دارن با بهت به این اعتراف نه چندان دلچسب گوش می دن
    قهقهه نجمه دست و پام رو گره زده بود نمی ذاشت به حالِ بدِ مامان رسیدگی کنم و آخرم با تو دهنی بابا ساکت شد .
    من اینجوری اعتراف کردم به دوست داشتنم در ازای بستری شدن مادرم تو بیمارستان چند روز دور بودن خواهرم ازخونه
    یه هفته تو سکوت مرگبار گذشت همه باهام سر سنگین بودن نه سلامم جواب داشت نه خداحافظیم خصوصا نجمه
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    حدس اینکه خواهرش رقیبش شده و از حسادت به زندگیش چسبیده اولویت اولم بود اما درست یه هفته بعد وقتی داشتم برای خودم خواستم
    این قلب بیچارم زار می زدم اومد تو اتاقم درو بست نشست رو تخت کنارم
    - داری برای اون مردک دراز زار می زنی ؟
    " کاش اینقدر این واژه تکرار نمیشد "
    - آره تا جونت دراد
    - یه فکری دارم برات
    - تو اگه فکر داشتی یه فکری برای زندگی پا در هوای خودت می کردی
    - خفه شو گوش کن
    استارت خورد اون نقشه شوم ، علاقه به بهرام و خراب نشدن رویاهای مَردی که می خواستمش
    سر به راه نبودن خواهرم و نخواستنش وسوسه کرد سیب رو دندون بزنم نجمه شد شیطون رفت تو جلدم و تا شب عروسی در نیومد
    باید یادت باشه حرفاتون زده شد با کلی خنده و شادی و رضایت هر دو خانواده تاریخ عروسی مشخص شد و مونده بود نقشه ما
    اولین قدممون شد برداشتن خالی که به شدت دوستش داشتم به قدری کرم لوسیون و پودر به جای خالی خال م زد که هیچ اثری ازش نموند
    و در جواب اعتراض همه خصوصا بهرام که معتقد بود خال زیبایی بود نجمه رندانه گفت می خوام ساقدوشم هیچ فرقی با خودم نداشته باشه
    مامان و بابای بیچاره امم گذاشتن پای محبت و به دل راه رفتن خواهرم . اونقدری اعتماد به نفس نداشتم که برای خرید عروسی همراهیش کنم
    می دونستم نمیتونم خود دار باشم و تو این مورد بود که زیر بار نرفتم همه چیز به سلیقه بهرام و نجمه بود و من تنها ازش استفاده می کردم و
    لـ*ـذت می بردم می دونم خیلی خودخواه شده بودم . نمی دونستم این دو تا تو خلوتشون چقدر پیش رفتن اما از ترس کنار گیری کردن
    من هیچ شبهی به دل بهرام ننداخت
    رسید اون شب بیادموندنی تو زندگیم من تنها یه شب عروس شدم زن خونه مرد مورد علاقه ام شدم و برام بس بود رسید اون شب نحس که
    ازش می ترسیدم . شناسنامه هامون رو عوض کردیم شدم نجمه هرچند ظاهری ولی قلبا دوست نداشتم یکی بشم مث نجمه
    همه چی برام حکم رویا رو داشت هر کاری که تو افکارم سامان دهی کرده بودم تو واقعیت اجراش کردم دورش گشتم
    هواش رو داشتم اون کباب پر گوشت رو تا آخرش بهش خوروندم عرق های پر استرسش برای هرچه خوب بودن مجلس از روی
    پیشونیش گرفتم خیلی با ادبانه و صمیمی با همه همکاراش سلام و خوش آمد دادم به تمام پیشنهاداش نه نگفتم ولی امان از وقتی
    از وقتی که عاقد داشت صیقه عقد رو جاری می کرد
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    به قدری لرزش بدنم آشکارا بود که بهرام با گرفتن دستم آرومم کرد لمس همون دستاش بود که فکر فرار رو از سرم بیرون انداخت
    طمع همیشه داشتنش اون حرص و آز خواستنش نذاشت تا آخر شب دهن باز کنم بگم من کیه ام ، اون حلقه ای که متعلق به من نبود ولی با دست
    من به دستش نشست لـ*ـذت مکیدن عسل از روی انگشت کوچیکم بود که منو خفه کرد ، شام خوردیم رقصیدیم لـ*ـذت بردم اما با یه هراس خونه کرده ته دلم
    حجله ام با شکوه ترین معبدی بود که برام ساخته بودین تو اون خونه یه خواب 80 متری من خوشبخترین بودم ولی باز ته دلم قرص نبود
    ترس بود دلشوره بود می ترسیدم از برخورد مادر و پدرم من بچه بد و ناخلفی نبودم شکستن دلشون برام سخت بود و همین بود که
    اعتراف رو برام سخت می کرد می دونستم تو چشمشون خراب می شم یا حتی از چشمشون می افتم و باز تنها حُسنش این بود
    که من به خواسته ام به آرزوم رسیده بودم هر چند برای یه روز . ترسم این بود از فردا چشم باز کنم یه چیزی یه جوری دستم رو پیش
    بهرام رو کنه همین هول و هراس ته دلم بود که عزمم رو جزم کرد .
    من تصرف شدم تصرف مردی که ناخواسته عاشقانه هاش زمزمه هاش رو پام ریخت با عطوفت تمام دستم رو کشید تو دنیای زنونه
    تصرف مردی شدم که عاشقانه و یه طرفه می خواستمش ولی نمیخواستم روزهای باهاش بودن رو با ترس چرتکه بندازم
    لـ*ـذت همه چی رو به سبب یه روز فهمیدنش از دست بدم . با این غول بزرگ دست و پنجه نرم می کردم تا ....
    اون چایی که تو تختم مهمون بهرام بودم برام لذیذترین چایی بود اما حتی اون قند مکعبی کنار دندونم دهنم رو شیرین نمیکرد
    رو به روم با یه نگاه خندون و خواستنی نشسته بود لبخند از لبش کنار نمی رفت اون وجب وجب کردن چشماش معذبم نمی کرد
    و اما من تو خودم طوفان داشتم می دونستم یه ملحفه سورمه ای با گل های درشت زرد رنگ منو در برابر گردبادی که خودم پیش بینی
    کرده بودم محافظت نمیکنه . اماده شدم گردباد رو شکل دادم تو همین دوازده متر اتاق خواب . مطمئن بودم باید با همه چی خدافظی کنم و کردم
    چه خوب که وقت خدافظی داشتم ناخواسته بوسیده می شدم ، رو به روم کنار تخت ایستاد نگام رفت سمت ساعت پشت سرش اون دو
    تا عقربه کوچیک و بزرگ خار شدن تو چشمام 4:15 بود دیر بود برای گفتن ؟ یا زود بود ؟ اما بشاش و سرحال بودن بهرام
    ازم می خواست زودتر بگم و خلاص ، تنها دلخوشی و مُسکنم همین تصرفی بود که فکر می کردم شوهرم پاش می ایسته پایبندش میشه
    اما نشد . تو حالت طبیعی تفاوت قدمون زیاد بود چه برسه به این که اون وایسه کنار تخت من نشسته باشم روی تخت
    درد تازه داشت خودنمایی میکرد می پیچیدو تو تموم تنم دور می زد دلارام وقتی درد با ترس همراه بشه با یه حالت تهوع
    شدید جار می زنه اینو تو اون زمان دلهره آور کشف کردم .
    با بغض با ترس با خواهش صداش زدم . اون تن آروم صداش به منم آرامش می داد حیف ... حیف که پایدار نبود
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - بهرام ؟
    - جونِ بهرام .
    خم شد
    - یه چیزو می دونی ؟
    - بگو تا بدونم .
    زانو زد
    - که من ....
    پیشونیم گرم شد
    - خب ؟
    - تو رو ....
    چشمام سوخت و بسته شد از اون حرارت
    - خیلی ....
    تجربه نداشتم کسی بینی م رو بـ..وسـ..ـه بزنه تا بچشم این شیرینی رو
    - خب ؟
    درد و ترس داشت مغلوبم می کرد داشت منو به زانو در می آورد ستون کمرم جا خالی داد سقوط کردم رو تخت برای کم کردن سرعت
    دست انداختم گردن مردی که قرار بود با حرفام بزنمش زمین
    - خیلی دوستت دار.....
    چه قشنگ دهنم رو بست چه دیر نفس کم آورد و ازم یه سانتی فاصله گرفت ، نگران زانوش بودم که سنگینی هر دومون رو متقبل بود
    - دیگه چی ؟
    - و این که هر اتفاق و پیش آمدی پیش بیاد من از این دوست داشتن دست بر نمی دارم
    شک نداشتم این آخرین لبخندیه که رو لباش می بینم و من باز نگران زانوش بودم
    - می بخشی ؟
    ضربه رو ناگهانی زدم می دونم دردش بیشتر بود ولی حداقلش این بود که زجر کش نمیشد
    - چیو ؟
    - این که من خودمو جای خواهرم جا زدم
    هشت سال تمام زجر کش شدم با یادآوری نگاهی که به سرعت نور برق عشق و علاقه ازش پرید اون برق مهربونی چه زود پر زد
    - یعنی ... یعنی ... چی ؟
    - یعنی این که نجمه نامزدش رو به خواهرش بخشید
    نمیدونی با چه سرعتی پسم زد چطور عصبی و هیستریک به اطرافش دید می زد به تزئین اسم نجمه درست بالای سرم
    - شوخی .... شوخی ... می ...نکن ... یعنی .... تو... تو ....
    - من نجلام
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    شروع شد ، طوفان شد باور نمی کرد نشون به اون نشون آوردم داد زد گلو و حنجره جر داد آروم نشد که نشد اومد سراغ
    من بین اون همه تیرگی دور و برم بعد از اون همه سوال مکرر چرا فقط تونستم آروم بگم " چون دوستت داشتم ودارم " آتیش گرفت
    و سوخت با این اعترافم هضم نکرد این جمله رو ، همه اون حس های بدش رو روم بالا آورد وقتی دستش به کمربند شلوار دامادیش رفت
    ته دلم از فکرش ضعف رفت به این فکر کردم تو طول روزی که گذشت چقدر کمرش رو گرفتم و به هیچ وجه فکر نکردم مامور عذابم میشه
    هر چند من بدتر از اینا رو تخمین زده بودم . من ساکت بودم اما آروم نبودم کار اشتباهم بود که زبونم رو بند آورده بود ولی بهرام از این سکوت من
    چیز دیگه ای رو برداشت می کرد برداشتی مث بی اهمیت جلوه دادن موضوع . اون درد و خستگی ورود به دنیای زنانه کم بود که شروع شد
    هجوم آوردنش سمتم تجربه بدی بود برای منی که نچشیده بودم تازیانه کمربند چرمی رو برای دختری که هیچ اشتباهی نداشت که
    مجازاتش بشه این تازیانه های دردناک یکی از بهرام میخوردم یکی از زمین و تنها کارم گرفتن صورتم تو دستام بود .
    درد داشت منو زمین میزد ولی بهرام نمیذاشت ، تحمل اون ضربه ها آسون تر از ناسزاهای رکیک بود
    این بهرام پیش روم با اون مرد عاشق خواهرم زمین تا آسمون فرق داشت با کنترلی که روی رفتارش نداشت و همه و همه از سر خشم
    بیش از حدظرفیتش بود منو پرت کرد سمت کمد لباسا
    - بپوش ..... میگم بپوش یالا
    حاضر بودم دنیام رو بدم تنها اون ملحفه سورمه ای رنگ رو بهم بدن
    - دِ با توام می گم بپوش لعنتی
    - بهرام تو رو خدا تو رو خدا بزار حرف بزنم بزار توضیح بدم
    - حرف بزنی ؟ صدات در بیاد زبونت رو از حلقت کشیدم بیرون ( داد زد ) می گم بپوش
    یه دست مانتو شلوار بدون لبـاس زیر با یه تنه پر درد چه طوری تن پوشم شد نمیدونم باز اینم نمیدونم چه حکمتی داره هر چی بیشتر درد بکشی
    آستانه تحمل دردت می ره بالاتر ، هر چی زار زدم التماس کردم قسم خوردم با تو دهنی هاش حاضر نشد به حرفم
    گوش بده و حتی به تنها دلیلم . وقتی با اون وضع اسفناک اون رانندگی دیوانه وار اون ترس های ته دلم به خونمون رسیدیم پاندول
    ساعت حونه پدری با رسیدن به ساعت شش تکون خورد . هیچی سر جاش نبود قلبم سر جاش نبود حالم سر جاش نبود
    تنم از درد داشت بیداد می کرد و نمیدونم چی مسبب این همه ایستادگی من بود
    اون زنگ بی موقع همه رو دلواپس منتظر ورودمون نگه داشته بود وضع ظاهری هیچ کدوم مون خوب نبود ترس ... وحشت از چهره
    پر آشفته من تو خونه بال بال می زد یه سکوت وهم اور عجین شده بود با این همه حس بد
     
    آخرین ویرایش:

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    شاید جاش نبود وقتش نبود اما من داشتم لـ*ـذت می بردم از دستایی که هرچند با خشم دور دستم حلقه بود و خیلی زود این لـ*ـذت به آخرش رسید
    منو با اون همه درد پرت کرد سمت نجمه که خواب آلو داشت به این آشفته بازار نگاه می کرد .
    کسی می تونه بین اون بازار شام به لباس خواب خواهرش به اون بازی پیش چشم مردی که دوستش داره فکر کنه ؟
    - هوی چته وحشی زدی صاب مصبش رو در آوردی پرتشم می کنی ؟
    مادر نجمه - خفه شو نجلا
    بهرام - خفه شو نجمه
    چشمای مامان و بابا گردتر از این نمیشد ، مات و مبهوت بودن داد می زد تو چهرشون
    داد می زد اولین بار اونم پیش روی بزرگترش
    - حاج خانم کجای کاری ؟ نجلا کدومه ؟ این دختر .... خودشو زده جای این بی شرف
    اون گرد بادی که راه انداخته بودم کشیده شد به خونه بابام ، فحش داد هم به من هم به نجمه کتک زد هم منو هم نجمه رو
    خشمش قدرتی بهش داده بود که بابامم جلودارش نبود آخر از جیغ های یه بند نجمه بود که همه ریختن تو خونه ای که باید ازش
    صدای ساز و آواز می زد بیرون هیشکی انتظار نداشت اونم شبِ اولی که دخترشون عروس شده بود اول از همه شهرام و
    آرشام و مامانت بهمون رسیدن تنها حدسشون یه اتفاق
    بد برای مامان و بابا بود وسط همون سالن بزرگ بود که طبلِ رسوایی م افتاد اونم با گوش خراش ترین صدای ممکن
    آره خوب یادمه خودشم میدونه که ساکت داره اشک می ریزه شک ندارم اون روز نحس رو بازخوانی می کنه وقتی تمام جملات داداش
    رو از بَر بود مگه میشد اون زخم ها اون توهین و جسارت ش رو فراموش کرده باشه ؟ نجلا هم مث خود داداش بود همیشه با ادب و
    خوش زبون بود خیلی زور می زد حرف زشت بزنه یه لوس ننر تحویلم میداد .
    آره یادمه صحنه به صحنه مو به مو اون حال خراب داداش اون سرخی صورتش از فشار اون خــ ـیانـت اون هتک حرمت خونه مادر خانمش
    همگی مات اون بد دهنی ها و ضربه هایی بودیم که حریصانه میخواست به نجلا بزنه البته ما اون زمان فکر می کردیم میخواد
    نجمه رو بزنه وسط همون سالن بزرگ بود که آفتاب از پشت ابر بیرون اومد حقیقت آشکار شد اونم به بدترین وجه ممکن حال نجلا هم دست کمی
    از داداش نداشت یه ریز و یه نفس اشک می ریخت بی وقفه زمزمه می کرد " غلط کردم "
    همون جا بود که داشت دعوای لفظی داداش و نجمه به زد و خورد می رسید که با یه کلام نجمه اون آتشفشان فوران کرده سرد سرد شد
    جوری که انگار سالهاست خاموش بوده
    - کثافت بی وجود غلط می کنی دست رو خواهرم بلند میکنی مردک آویزون برو گشو بیرون حالم از تو اون دوستت دارمات بهم می خوره
    همین اعتراف تند و تیز بود که هشت سال تمام داداش رو سوزوند
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    اعتراف صریح و بی پرده اش تیر شد تو قلب داداش
    - از اولشم دوستت نداشتم به اجبار مامان و بابام نامزد توئه عوضی شدم چند ماه تمام به این فکر کردم شرت رو چه جوری کم کنم
    برو وحشی شانس آوردی خواهرم اعتراف کرد و گرنه داغ همونم به دلت می موند برو گمشو بیرون بیــــــــــروووون هررررری
    هر دوشون با هم پخش زمین شدن نجلا تو بغـ*ـل مادر بد حال تر از خودش بهرام بین دستای سپر شده آرشام و شهرام
    داداش دو روز نجلا یه هفته تمام تو تخت جا پهن کرد درد زنانگی کم بود که زخم های تنش جای اون سگک کمربند چرمی تا یه هفته جسم ریز نقشش رو
    به بازی گرفت عفونت کرد چرک کرد درد کشید اما یه نفس بهرام رو می خواست ، می خواست حرف بزنه دلیل بیاره ولی داداشم با قصاوت تمام
    دست رد می زد به سـ*ـینه اش ، پای کلانتری وسط اومد بهرام به جرم ضرب و شتم بازداشت شد یازده ساعت حبس بود
    تا خبر به گوش نجلا رسید با اون شیون و زاری که راه انداخت خیلی زود رضایت نامش دست سرهنگ پاسگاه رسید ، در که اومد
    شهرام و آرشام یک ثانیه تنهاش نذاشتن چرا که هیچ کار احمقانه ای ازش بعید نبود نجلا هنوز بستری بود که پدر و مادرش برای حلالیت و خدافظی
    در خونمون رو زدند اشک ریختن قسم خوردن که از ماجرا بی خبر بودن گفتن نجلا آدم ریسک پذیری نبود نجمه یادش داده و گولش زده
    فردای همون روز بود که نجمه با داد و فریادش از ما خدافظی کرد
    - برای همیشه می رم ولی ولت نمی کنم یه روزی یه جایی حالت رو می گیرم .
    نجلا مرخص شد و دُرست سه ساعت بعد پروازشون رفت تو آسمونا ، داداشم حسرت گذاشت به دلش به یه باره دیگه دیدنش حرف زدن باهاش رو
    هر چی نجلا التماس کرد پیغام و پسغام داد چاره ساز نشد بهرام زیر بار نرفت که نرفت و الان بعد از هشت سال دارم می شنوم
    نجلای داستان چقدر حرف نگفته داشت چقدر ستم کشید و باز دوباره به دست همسر یه روزه اش بستری بیمارستان شد
    - داستانم رو پیش خودت تموم کردی ؟
    - بهرام همیشه عذاب وجدان اون تصرف رو داشت بارها اتیش گرفت و سوخت
    - می دونم بهرام هیچ وقت پای حرفام نمی شینه ولی بعد از اون ماجراها مردی وارد زندگیم شد که همه چی رو تغیر داد
    - ورودش به بهرام ربط داره ؟ باید چیزی رو ثابت کنه ؟
    - بزار با خودش حرف بزنم
    گفت و ساکت شد انگار این زنه زخم خورده دیروز و امروز هم می دونه بین منو برادرم چیزی پنهان نیس
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    شاید شما چند صفحه رو بدون وقفه خوندید ولی نجلا بین اون کلمات بین عبور و مرور از اون خاطرات تلخش بارها ضجه زد گریه کرد ناله
    سر داد التماس کرد نفس گرفت سرفه کرد زخمش تیر کشید از اون همه فعالیت اضافه تا ساعت رسیده به هشت شب و من اصلا حس
    نکردم گذر زمان رو و حالا یه ربع بعد از هشت با یه لیوان آب سردی که درخواست کرد سرش آروم رو بالش جا گرفته چشماش بسته است ولی
    تشخیص خواب و بیداریش کار من نیست و من تنها نگاش می کنم اون اسوه صبر و خواستن رو اون .... اون صدای تیز موبایلم بازم یادم میاره
    که کیان خان موبایلم رو برنگردوننده
    - جانم داداش
    - خوبی ؟
    صداش به عکس صبح چه آرامشی داره
    - من یا نجلا ؟
    اعتنا نمی کنه به رو دستم
    - دارم بر می گردم خونه ، خودت رو برای جواب دادن به مامان آماده کن
    دور میشم از تخت می ایستم کنار پنجره خاک گرفته
    - داداشی تو رو خدا یه این بارو به حرفه منه کوچیک تر گوش کن بزار نجلا حرف بزنه نگفتنی زیاده
    - مغزت رو شستشو داد ؟
    - خیر شاهکار شما رو نشون داد
    نگام می ره سمت اون خط صاف یه جایی بین شونه و سر شونه اش
    - پشیمون میشی شک نکن ، پای یه مردِ دیگه وسطه
    - به درک ... پای صدتا مرد وسط باشه به من چه بعد از اون حرفی نداریم حرفی نمونده .
    - تو نمیخوای بشنوی و گرنه حرف زیاده اون بینوا از خصوصی ترین لحظاتش گفت اونم فقط برای اثبات دوست داشتنش
    - واقعا ؟ گفت چه سرابی برام ساخت که تو واقعیت چه جوری خفم کرد ؟ خوابه یا بیدار ؟
    - نگرانشی ؟
    - اصلا به هیچ وجه می خوام ببینم تو کجایی داری راحت حرف می زنی
    - تا همین یه ربع پیش داشت گریه می کرد و ضجه می زد
    - کارش اینه
    - گمونم خواب باشه
    - منتظر زنگ مامان باش
    - تو رو دارم غم ندارم .
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - فعلا که چسبیدی به اون خانم
    - همینم به تو ربط داره زن داداشم ...
    - حرف تو کامل کن تا یه تو دهنی بزارم به حسابت
    - از داداش بهرام من خیلی دور شدی
    - برو از اون خانم بپرس چرا دور شدم
    - برام گفت . بهرام پشیمون میشی قاضی بدی شدی داری یه طرفه میری راضی هم بر می گردی
    - دلارام تمومش کن میخوام برم تو
    - هوامو داری ؟
    - خودت خواستیُ منم قولی نمیدم
    ده دقیقه ای میشه داداش قطع کرده ولی هنوز خبری از مامان و بابا نیس میشه حدس زد داداش داره آروم آروم امادشون می کنه
    برای حضور دوباره نجلا برای کنار اومدن با دردسر ها... هنوز افکار رو به ته خط نرسوندم که صدای این جیغ جیغک در میاد .
    شماره خونست ولی حتمی خوده مامانه اونه که به مسائل دخترونه ی من رسیدگی می کنه با ویبره موبایل ته دل منم یه چی مث ترس
    بالا و پایین میشه همیشه همین طور بوده همیشه رویارویی با مامان و بابا به سبب اعتقادات سفت و سختشون برام مشکل بوده
    - جانم ؟
    - آرام ساعت می گیرم 45 دقیقه دیگه خونه بودی بودی نبودی یه فکر دیگه برات می کنم
    این یعنی اشد مجازات
    - مامان جون گوش کن ببین چی می ....
    - لازم نکرده هرچی داداشت گفت بس بود . اون زن چیکاره توئه سرخود پاشودی رفتی ؟ یه خوبیش رو بگو تا برا جبرانش هم که شده از خیر اومدنت
    بگذرم .
    - مامان جون بحث خوبی نیس بحث بی کسی....
    - به ما چه مگه وقتی می رفت تنها بود ؟ وقتی بر می گشت تنها بود ؟
    - مادرِ من بزار حرف بزنم
    صدای آرشام و بابا که دارن نهایت تلاششون رو برای راضی کردن مامان می کنن خیلی واضح به گوشم می رسه
    - مینو جان شرایط خاصه کوتاه بیا
    - حسین آقا شرایط پسرِ من خاص تره ، چرا دست از سرش بر نمی دارید ؟ یباره بگید میخواید به کشتنش بدید
    - مامان ؟ الووو ؟ مامان جان گوش کن
    اصلا انگار نه انگار مخاطبش منم
    - مامان بزار باشه به خاطر من
    - به خاطرِ حال تو میخوام نباشه اون زن همه چیش دردسره ، دو هفته پیش رو یادت رفته بهرام خان ؟ ندیدی چه خونی به دلم شد ؟
    دلارام راه افتادی یا نه ؟
    بیشتر بحث مامان با آقایون تو خونه است و در آخر اولتیماتوم مامان
    - میای یا خودم بیام
    برگشتم تو اتاق تا یه آبی به حلق خشک شده ام بریزم که چشمای باز نجلا با اون اشک حلقه زده داخلش جلب توجه میشه ، برام آروم لب می زنه
    " برو خونه " و همه استقامت من می ریزه برای موندن با نگاه بهش جواب مامان رو می دم
    - الان راه می افتم
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا