کامل شده رمان شما در دو صدم ثانیه عاشق میشوید | دختران من کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

دختران من

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/08
ارسالی ها
957
امتیاز واکنش
18,064
امتیاز
661
محل سکونت
شیراز
آره زندگی تو عوض نشده و نمیشه ولی زندگی من چی ؟ زندگی بیست و چند ساله ی من که کن فیکون شد دچار چالشی شد
که خودمم بعید می دونم بتونم جوابگو باشم ، تو جات قرص و محکم بود اما من چی ؟ من که تو منطقه زلزله خیز جا داشتم ؟
صدا نزدیک تر شده شاید تنها فاصلمون همون دره چوبی بسته باشه
- کیان ، دلارام دختر قوی و محکمیه میشه باهاش یه زندگی تازه رو شروع کنی
- مادرِ من تو رو خدا ولم کن من از زندگیم راضی ام ، چرا پای آرام رو تو زندگی من باز می کنی ؟ اون دختر کجاش قویه ؟
قویه که با دیدن حقیقت اشک چشمش مث شیر آب اومد پایین ؟ محکمه که با دیدن من بین جمع دست و پاش لرزید ؟
- این واقعیت وجود تو بود که شکستش منم همون روز که با حقیقت رو به رو شدم همین جور شکستم
- بس کن مامان خواهشا آرام برای من هیچی نبوده و نخواهد بود پس چرا راز زندگی منو برای هیچی فاش کردی ؟
دره محکم بهم خوردهُ پرش بی اراده شونه های من ، گفت و از در زد بیرون گفت و اشک من از چشمم زد بیرون ،
اون لعنتی که زیر لب می گفت مخاطبش مشخص نبود ولی میشد این فرضیه رو در مورد من بکار برد ، از چی خسته بود ؟
چرا فهمیدن من اینقدر عصبیش کرده بود ؟ برای بردن چی اومده بود که الان باز دست خالی برگشت ؟ انگار مامور بود و معذور
که بیاد بگه بشکونه بره ، چی میشد اگه این علاقه سر جاش می نشس ؟ ای خدا جون به چی فکر کنم ؟ به دوست داشتن یه طرفم ؟
یا به بیماری کیان ؟ یا به نخواستنش ؟ بهتره الان به هیچی فکر نکنم برم تو اتاقم روی تختم دراز بکشم چشمامو ببندم و این روز و شب
طولانی رو تموم کنم آره این بهترین گزینه است ولی تا ساعت یک شب که برنگشت اسیر بهار خواب شدم
اسیر اون افکار مسموم اون عقلی که ازم می خواست عقب نشینی کنم و دلی که ازم می خواست همراه با نجات خودم از این برزخ
کیان رو هم بیرون بکشم . چرا خدا وقتی بدن رو با این همه پیچیدگی رمز و راز بودنش رو آفرید اختیار قلب رو هم به دست مغز نداد ؟
کل یه هیکل 50کیلویی از اون مویرگ به اون باریکی اون پاها و دست های بزرگی از یه مغز نخودی فرمان می گیرن اجرا می کنن
الا این دل صاب مرده ، لامصب خیلی سرخود شده داره هر کاری که دلش بخواد میکنه اصلا انگاری از اول کارش گوش دادن نبوده
چرا تو یه بدن با این فاصله کم کلی تضاد هست ؟ کلی تفاوت سلیقه و نظر ؟ اون بالایی یه چی میگه این پایینی هم ساز خودش رو
می زنه ای خداااا من به ساز کدوم یکی برقصم ؟
آره درستش اینه نباید دور و بر خودم رو با این تفکرا شلوغ کنم ، آره اینجوری بهتره هر روز یه فکری ، هر مشکلی مختص یه روزی
هر روز رو به یکی از دل مشغولیام اختصاص می دم اگه به نتیجه رسیدم که چه بهتر اگه نتونستم با خودم کنار بیام دیگه چه بدتر
 
  • پیشنهادات
  • دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    سخت بود دشوار بود غیر ممکن به نظر می رسید ولی من انجامش دادم تصمیمم رو می گم بعد از گذشت دو هفته گرفتمش
    برام قابل باور نبود برام مثل یه فیلم پر هیجان جلوه می کرد ولی وجود کیان این حقیقت تلخ و ترسناک رو کمرنگ می کرد
    شب های زیادی بابت همین تصمیم شب زنده دار شدم ولی بالاخره تکلیفم رو با خودم مشخص کردم ، تونستم کمی به خودم و رفتارم مسلط تر بشم
    حسابی رو خودم کار کردم تا بتونم این بی خیالی های ناشی از مریضی رو بد برداشت نکنم به خودم نخرم
    خواستنم باعث شد امید رو دوباره تو دلم بکارم ، تصمیم گرفتم منم وارد گودی شم که همه برای خوب بودن کیان تلاش می کنن
    حالا که این معما برام حل شده بود درک رفتار ناخواسته کیان برام قابلیت پذیرش بالایی داشت
    دروغ چرا گذشته کیان اون زوایای پنهانی اون کشش و میلش به .... وای خدا حتی نمیتونم بهش فکر کنم درست که اعصابم رو متشنج
    می کرد بهمم می ریخت ولی دوست داشتن اون مرد نه چندان قد بلند با اون بوی خوش مالیزیا نمیزاره دل کنده و دلسرد بشم
    هرچند به باریکی تار مو ولی نمیتونم از تلاش دست بکشم و باز همون کور سو امید رو دارم . میخوام تصورم این باشه که با یه
    بیمار طرف حسابم پس نباید کج خلقی هاشو زخم زبون هاشو به دل بگیرم باید نسبت به یک مرد عادی برای داشتن و دوست داشتنش
    وقت بیشتری گذاشت درست مث درمانش که سالها طول کشید تا کمرنگ نشه نه محو شه
    وقتی به خاله ساجده که با نگاه نگران و درموندش نگام می کرد گفتم نمی تونم از کیان دست بکشم لبخندی رو لبای خسته اش
    نشست که تا ته اعماق قلبم گرم و روشن شد گفت غیر از اینو ازم انتظار نداشته عمو کوروش اون مظهر قدرت و به دست آوردن
    پیشونی م رو بـ..وسـ..ـه ای پدرانه زد که از شرم فقط رنگ به رنگ شدم و به این نتیجه رسیدم هرچی ما محدود تریم خاله اینا نامحدودترن
    وای از کیانا بگم که یه بند قربون صدقم می رفت و لفظ زن داداشش به خوشمزگی نون خامه هایی می رسید که عاشقشون بودم
    سه هفته از اون مهمونی منحوس میگذشت که برنامه ما هم ردیف شد تصمیم داشتم کیان این ماه رو دیگه تو اون دورهمی نبینم
    ولی نمی دونستم چقدر موفق میشم . یه تصمیم دیگم این بود که رک و راست صاف و حسینی علاقه ام رو ابراز کنم
    خسته بودم بس که یه جایی تو قلبم برای خودم اعتراف تکراری می کردم و بی جواب می موندم دلگرمی های خاله یه اکسیری
    بود برا خودش لبخند های کیانا موفق باشی دخترم گفتن عمو کوروش همه و همه سوقم داد سمت جلو اونا پل می زدن من رد میشدم
    خاله و کیانا و حتی آرشام درست می گفتن من باید این دوست داشتن با واسطه رو تموم می کردم این موش و گربه بازی ها به
    نفع هیچکدوم مون نبود و تنها باعث آسیب به خودمون بود .
    قرار بر این شد که کیانا با خاله و عمو سرگرم باشن تایم مشخص شده ای داشتم تا همه چی خیلی طبیعی و عادی جلوه کنه
    همگی می دونستیم اولین عکس العمل کیان جوابم میشه و نیازی به صرف زمان بیشتر نیس .
    به اسم کیانا بالا رفتم به کام خودم بالا موندم ، همه چی آماده بود اونم به نحو احسنت دختر خنده نمکی برام سنگ تموم گذاشته بود
    می دونستم به جاش همه رو براش جبران میکنم هرچند که این نصیحت های چپ و راستم مبنی بر تموم کردن این قافله خودش جبران بود .
    با این که از کرختی در اومده بودم ولی استرس و ترس از من جدا نشدنی بود ، ترس از برخوردش از جوابش از خشمش
    با نزدیک تر شدن هرچه بیشتر به اومدن کیان این ترس و استرس جولون بیشتری درونم می داد
    خاله و کیانا به همراهی عمو ده دقیقه ای میشد که رفته بودن و این تنهایی دلم رو آشوب می کرد کاش تو اتاق بغلی مونده بودن
    ساعت گذشت و گذشت تا رسید .....
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    ساعت رسید به نه شب قلبم همراه با پاندول ساعت خونه خاله داره این ور و اونور میشه این ساعت همیشه برام سنبل ترس و
    دلهره بوده و هست شک ندارم زیر همین کرم پودر جا خوش کرده روی صورتم یه پوست زرد شده ی رنگ پریده از ترس جا خوش کرده
    همه چی بار اول اینجوری سخته ؟ همیشه اقرار به دوست داشتن سخته ؟ طی برنامه ریخته شدمون که نمیدونم کیانا و خاله و عمو
    کجا سرگرمن تا من نهایتا تا ساعت ده اعتراف کنم به دوست داشتن مردی که مطلقا هیچ خبری از احساسش ندارم .
    به اسم ریلکسیشن دور تا دور سالن رو شمع های سکه ای گذاشته و کاش شمرده بودم برای روشن کردن هر کدومشون چند بار
    دستام رو سوزوندم ، بوی خوش مریم های سفید کنار در ورودی کنار دستگاه پخش و جای جای خونه حالم رو بهتر میکرد حس می کنم
    دیگه نیازی به اون عود آرامش بخش روی جا کفشی چوب کار شده نبود بوش جای آرامش داره بهم حالت تهوع میده .
    ساعت با این همه اضطراب رسیده به نه و ربع و من برای آماده شدن پنج دقیقه زمان دارم . گلو صاف می کنم متن کوتاه اقرار نامم رو
    یه بار دیگه پیش خودم مرور می کنم با شکوندن اون کپسول های بین انگشتام و صدای ترق ترقشون یه مسکن خفیف به خودم می زنم
    چراغ های هشدار دهنده دستگاه پخش روشنه اما دستگاه به خواست من ساکته ، دکمه آموزش داده کیانا رو امتحان می کنم
    موزیک با صدای خیلی آروم تو فضای نه چندان بزرگ سالن پخش میشه قلبم داره تو گلوم می زنه و من هنوز نمیدونم از ترس چی
    این جور می لرزم میشه گفت از این ریسک بزرگ ؟ گذشتن از این غرور برای اعتراف ؟ یا از رو شدن اون دروغ های شاخ دار
    تحویل داده به مامانم و بهرام ؟
    صدای کلید توی قفل در میشه طناب دور گردنم . اوایل سال بود که چکاپ کامل دادم اما الان حس می کنم آسم دارم تنگی نفس هم
    اذیتم می کنه تیک عصبی هم که قطعا دارم . چراغ ها خاموشه شمع های کوچیک دورمون نور ملایمی رو تنها به کف سالن پخش می کنن
    در باز میشه .... گروپ .... گروپ.... صدای قلبمه که نشیدن شما باعث میشه بنویسمش ، دلداری میدم به خودم
    " آروم باش دختر ، آرام .... آروم باش هیچ خبری نیس فقط آروم باش ، باشه دختر خوب ؟ تو فقط می خوای اعتراف کنی نه به دزدی
    به دوست داشتنت و این اصلا ترس نداره " یادی از عمه نداشتم می کنم ، کاش یه آرام بخش خورده بودم این لرزش
    دستا نمیزاره من به کارم برسم تمرکزم رو بهم میزنه .
    صدای پخش با فشار دوبار یه دکمه زیادتر میشه ، کیان از اون راهروی ورودی کوچیک گذشته
    - مامان ؟ کیانا ؟ بابا نیستین ؟
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    من از کنار ستون اُپن می بینمش اون منو نمی بینه متعجب به شمع ها چشم دوخته نفس های عمیقش نشون میده بوی
    گل های تازه ی مریم به مشامش رسیده . دیگه وقتشه زمان داره از دست می ره میخوام قبل از هر حرکتی تو عمل انجام شده
    قرارش بدم و میدم . با یه الهی به امید تو از پشت ستون بیرون میام کیان ناامید از بودن خانوادش برمیگرده بره سمت اتاق خودش
    که سـ*ـینه به سـ*ـینه من میشه من محکم ایستادم و اون خیلی خوب و مسلط خودش رو کنترل می کنه تا بهم برخورد نکنه ، به این شدت
    از تماس جنس مخالف بیزار و ترسانه ؟ گردی چشماش تو اون هاله از نور داد میزنه تعجبش رو اون جا خوردنش رو
    - دلارام تو ؟ اینجا ....
    انگشت اشاره م نرسیده به لبش نگه می دارم
    - هیس فقط گوش کن .
    خیلی دستوری جملم رو به خوردش می دم تندتر از انتظارم ساکت میشه انگاری صدای آهنگ تازه به گوشش رسیده باشه
    ناباور داره اطراف رو نگاه می کنه مشخصه هضمش براش سخته که من اینجا تو خونه خودش با این قیافه با اون رژ قرمز جیغ
    شروع میشه اعتراف من منی که حتی مطمئن نیستم آهنگ رو درست انتخاب کرده باشم ، آهنگ ریتم تند داره ولی صداش آرومه
    یه آرومه دو نفره فقط من بشنوم و کیان ، مرده جا خورده پیش روم
    منو حس کن یه لحظه من همین نزدیکیام
    لحظه لحظه می زنه دل من حالا میخواد
    هرچی دوست دارمه ( لب می زنم دوستت دارم )
    تو دنیا بگم به تو
    حسی کنی احساسمو طپشای قلبمو
    " یه قدم بهش نزدیکتر میشم "
    حسـم کن حالا به تو نزدیکم یالا
    تب عشقمون بره بالا بالا بالا بالا
    " از نگاهش می ترسم زیادی خیره اس خشم زیادی توش موج می زنه اما من خیره خودشم خیره اون دست های پشت گره خوردش "
    عاشق خیره شدن توی چشمای توام ( همراه با خواننده لب خونی می کنم خط به خط جمله به جمله )
    عاشق حس کردن عطر موهای توام
    توی این دیونگی من خودم پای توام
    من تو دنیای توام محو چشمای توام
    باز یه قدم نزدیک تر . برجستگی گلوش بالا و پایین می ره از چی نمی دونم
    حسم کن حالا به تو نزدیکم یالا
    تب عشقمون بره بالا بالا بالا بالا
    مابقی تکرار بیت آخر ، دکمه آف رو فشار آرومی می دم ، امین رستمی تموم می کنه من شروع می کنم . نگاهم یه جایی بین
    گلو یقه لباسش سرگردونه هر از گاهی هم گریز می زنم به اون برجستگی شیرین برای اولین باره که اینقدر بهش نزدیک شدم
    از گرمای جو کمی شالِ روی سرم رو میدم عقب ، نیازی نیست اوج به صدام بدم فضا زیادی آروم و ساکته با همین زمزمه آروم هم
    هر چی بگم میشنوه اگر بخواد که بشنوه
    - چیزه دیگه ای هم مونده بگم ؟
    چه سکوت کر کننده ای چه انتظار تلخی چه نگاهِ پر ... پر ....
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    این خنده صدا دارِ پر تمسخر ... چرا ؟
    سعی در کنترل خنده اش داره ولی ناموفقه یک کلام حرف یه قهقهه گوش کر کن
    - صب.... صبر... کن چی شد ؟ ( یه قهقهه طولانی ) عاشق چی ؟ یه بار دیگه ریپلی ( تکرار ) کن ، تب چی ؟ آهـــــا تب عشقمون ؟
    بره ؟ کجا بره ؟ بالا ؟ بالا چه خبره ؟ ( قورت دادن بغض اینقدر دردناکه ؟ ) منو تو ؟ باهم ؟
    چه با تمسخر خودش رو با من جمع می بنده ، لحنش نشون میده هیچ تمایل و میلی با من جمع شدن نداره
    - داری تَن فروشی می کنی ؟
    این چی بود که برق اسا از فرق سر تا نوک پام کشید ؟ سرعت نگام برای نشستن تو چشماش به سرعت نور رسید
    دستام خودکشی کردن تا روی صورت شش تیغه اش نشینه ناباور
    صداش میکنم شاید بفهمه داره به کی تهمت می زنه بفهمه من کیم صدام از بهت چقدر خفه اس
    - کیان ؟
    زل می زنه می ترسم زل می زنه بهم جدیت و تحکم خاصی تو ادای هر کلمه اش حس میشه
    - مگه این نزدیک شدن مگه این شال عقب کشیدنت چراغ سبز نشون دادن نیس ؟ آرایشت بیشتر از همیشه نیس ؟ این همون رژ
    جیغه ؟ همونایی که گفتی منو از خودم بیخود می کنه ؟ هیچ وقت اینقدر به خودت عطر نمی زدی
    گنگ شدم گنگ مادرزاد . من .... من .... فقط لرزش صدام زیادی آشکار شده تارهای صوتی م دارن با من چیکار می کنن ؟
    چرا هیچ تسلطی روشون ندارم ؟ مگه نباید تحت اختیار من باشن ؟ پس الان دقیقا دارن از کی دستور می گیرن ؟
    - من .... من ..... گرم ...ممم ...گر....
    - آویزون شدن تا کی دلارام ؟
    پس خیلی وقته می دونه بهش علاقه دارم ولی ولی .... ولی من نمیتونم مث یه انسان عاقل و بالغ همین یه جمله ساده رو به زبون
    بیارم من فقط گرمم بود این چه برداشتی بود از حرکتم یا از متن اهنگ اینقدر سوء تعبیر از این حرکت ساده و پیش پا افتاده ؟
    مگه تا الان من با چادر و مقنعه جلوش مانور میدادم ؟ مگه تا الان اون موهای یه بر کنار صورت ریخته ام رو ندیده بود ، اون موهای فر شده
    اون گیس باف یه بر موهام رو ، مگه اون موقع چشم نداشت ؟ مگه ندید وقتی موهای جلوی صورتم رو موج دادم کیانا گفت چقدر این مدلی بهم میاد
    وقتی فرق باز کردم چه جوری مضحکه دست خواهرش شدم پس اون روزا اگه حواسش پیش روش نبود کجا بود ؟ آویزون ؟
    من کی یه بارم تنم به تن تو خورد که آویزونت شم ؟ من فقط و فقط اعتراف کردم ، گفتم ، آمدم و رفتم ، تا به چشم بیام
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    تو این مدت یه بار هم نشد هم کلام شیم ، پس تلاش برای به دست آوردن اسمش میشه آویزون بودن ؟ اینجوری تو فرهنگ لغت مون معنی
    میشه ؟ نه دیگه حقارت بسه کوچیک شدن بسه ، ظرفیت توهین هاش بهم پر شده ، دیگه جای من اینجا نیس من جوابم رو خیلی
    خوب و عملی گرفتم اون بی خیالی و بی تفاوتی رفتارش دارن چوبه دارَم میشن . فشارم به شدت افت کرده و اینو دستای یخ کردم جار میزنه
    اون ضعف ته دلم اون معده خالی اون سر گیجه ای که اگه تا یه دقیقه دیگه نشینم منو مهمون آغـ*ـوش این مرد چاقو به دست می کنه اون
    چاقوی گوشتی که تا ته قلبم فرو رفت و عمیق زخم انداخت .
    صدای پاندول ساعت از جا می پرونتم " ساعت ده شد " چه جوری تونستم این قلب شکسته رو یه جوری سر هم کنم که با من همراه شه نمیدونم
    درِ چوبی سفت و محکم بود یا من سست و بی جون بودم ؟ چقدر انرژی داشتم که بیشترش رو هم هدر دادم تا درو باز کنم ؟
    - دلارام چیزه دیگه ای هم مونده بگم ؟
    داره مقابله به مثل می کنه ؟ حرف خودم رو تو صورت خودم می کوبه ؟ به این شدت ؟ با این لحن کوبنده ؟
    بستنِ در کار من نبود کار قلبمم نبود که داشت از شدت فشار حرفاش خورد و خاکشیر میشد . آره قلبم شکست همین امشب بود که
    شکست و خورده هاش تو خونه خاله جا موند ، کی حال داشت بشینه خورده و ریزه شکسته های منو جمع کنه، بدتر میشد اگه ایستاده بودم
    اگه دست می بردم سمت شکسته های غرورم تیکه های وجودم ممکن بود به جاهای دیگه هم صدمه بزنه میون اون همه تاریکی
    بین شمع های سوخته شده ی خاموش شده زیر بار اون همه تهمت و حقارت . راسته که میگن یه وقتای جوری می شکننت که وقتی
    تکه هات رو بهم می چسبونی میشی یه آدم دیگه و من الان اینو با تمام بی حالی تجربه می کنم آرام جدیدی که از من تولد شد
    یه جنبه دیگه از آرام امشب سر باز کرد از پیله بیرون زد تا نشون بده خوب بودن وظیفه نیس محبت و دوست داشتن نشونه ی
    احمق بودن نیس ..
    نمیدونم چطوری و با چه حالی خودم رو رسوندم پایین به چه طرز ضایع ای جواب سین جیم مامان رو دادم یه خط در میون
    خودم ، خودم رو لو می دادم چطوری نجلا رو پیچوندم چه بد که سر بهرامن داد زدم بهرام رو با چه اخمی از سر خودم باز کردم
    با تنی سنگین پیچیدم سمت راه پله ( دوبلکس ) و درست روی دومین پله سنگینی همه ی حرف ها سنگینی اون تهمت ناروا
    اوار شد روی سرم فرو ریخت رو تنم چه درد جان به لب رسونی بود بدنم خیلی سریع هشدار داد " ظرفیت تکمیل "
    و تنها صدای داد دلارام گفتن ها آخرین داده مغزم از اون لحظات سخت شد .
    حس فشار به بازوهام بود که منو از لخـ*ـتی و سستی خواب کند و پشت بند این فشار صدای یه فیس اروم
    - فشارش خیلی پایینه ، شوک عصبی نداشته ؟
    - نمی دونم .... بالا ... بالا بود چیزیش که ... نبود
    - مامان آروم باش . نجلا مادرو ببر من با ایشون صحبت می کنم ( یه وقفه کوتاه ) مشکلی نداره انتقالش بدیم بیمارستان ؟
    - مشکل حادی نیس فشارش خیلی پایینه به احتمال زیاد شوک عصبی داشته
    - باید با یه نفر درگیر شده باشه
    - همین سرُم و قرص ها آرومش می کنه مراقب باشید فشارش بالا نیومد سریع برسونیدش بیمارستان
    کاش اون مرد نمیدونم از کجا ظهور کرده بالای سر من شروع به مراسم وداع نمی کرد تا من باز به خواب عمیقی که بودم برگردم
    بزار فکر کنن تو خواب غفلت م من که تو غفلت هام غرق شدم رفت
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    - دلارام ؟ آبجی بیداری ؟
    یادم رفته بود داداش بهرام همیشه یه قدم از من جلوتره
    - با چشم بسته گریه کردن یعنی خجالت زده بودن چرا ؟ بهش چی گفتی که جوابش این بود ؟ مگه بهت نگفتم ...
    - بهرام جان بیا به مادر برس حالش خوش نیس ترسیده
    قربون نجلا برم که می دونه و می فهمه من الان به تنها واکسنی که نیاز ندارم سرکوفته . صدای بهم خوردن در میگه رفتن ولی من هنوزم شرم
    دارم چشم باز کنم حس اینکه همه دنیا نگاه پر تمسخرشون به منه داره دیونه م می کنه
    - روز به روز که بگذره جسمت خوب میشه ولی روحت بدتر میشه آتیشی که به وجودت زدن شعله ور تر میشه
    نجلای مونده تو اتاقم داره دلداری میده یا منو با واقعیت رو به رو می کنه ؟
    - هر روزت میشه یه فکرِ دندون دار دوره نقاهت هم نداره تا جایی که بتونه و تو بهش اجازه بدی زخمت می زنه می سوزونتت . دلارام منو ببین !
    چرا از نجلا شرم دارم ؟ پیش چشم اون که خورد نشدم . باز ، باز کردن چشمام و اون حقیقت های دردناک . چه چهره غمگینی
    - من طعم پس زدگی رو چشیدم پس همین جا بهت میگم همه چی رو فقط رها کن ر ه ا گریه کن داد بزن بد و بیراه بگو
    برای احساس مُردت اشک بریز ولی رها کن بگذر و گرنه تنها کسی که داغون میشه خوده خودتی
    کاش همه ی دردم پس زده شدنم بود اون تهمت بد منو سیاه کرده بود
    - بهم .... بهم ... گفت آویزون گفت گفت
    نه گریه نمی زاره نه ... نه نمیتونم بگم نظرش در موردم چی بود کسی نباید بفهمه من چه حقارتی رو قورت دادم
    - عمه جون گریه نکن
    فدای این بهرام کوچیک شده بشم که اگه خودش نیس پسرش جاش هس
    - بغلت کنم ؟
    آره پیشنهاد خوبیه گریه کردن تو بغـ*ـل یکی که هم دردت بوده ، تو اغوش ظریف نجلا جا میشم من هق می زنم اون نوازش می کنه
    سری که از درد داره به مرز انفجار می رسه من زیر لب ناله می کنم اون آروم باش آروم باش به گوشم تزریق می کنه
    دست راستم تو دستای کوچیکه بهرامنه خوش به حال بهرام تو سختی هاش آغـ*ـوش ظریف اما محکم نجلا رو داره دلداری کودکانه
    پسرش رو داره من چی از خودم دارم ؟ همه عاریه ای از برادرم
    - فکر کنم الان بتونی بگی عاشق شدی
    تو سـ*ـینه اش سر از نفی تکون میدم من عاشق نبودم فقط خیلی دوستش داشتم داشتم داشتم
    - همه ی بدنم درد می کنه
    کی صدام از زور بغض و اشک تو دماغی شد ؟
    - جسمی و روحی با هم زمین خوردی . گریه کن سبک شی .
    چه خوبه گریه کردن و سبک شدن چه خوب بود زیر گوشم گفتن
    - میدونم حق داری سخته کسی رو پنهونی دوست داشته باشی براش اشک بریزی ولی مجبور باشی خیلی زود پاکشون کنی سخته از همه قایم
    کنی تو دلت چه خبره چی بهت می گذره سخته دوستش داشته باشی ولی تنها کسی که ندونه خودش باشه میدونم برات سخته
    نگاهش کنی ولی اون رو برگردونه ولی دلارام عزیزم خواهر خوبم قشنگی دوست داشتن قشنگ بودن عشق به همیناس به
    همین دردی که داری تحمل می کنی اینا همش خواست خداس میدونم برای خودت رویا بافی کردی قصر آرزوها ساختی ولی الان همش
    آوار تنت شده سعی کن همت کن خودت رو بکش بیرون این خیلی بد میشه اگه همیشه تو فکرش باشی یکی یکی روزا رو مرور کنی
    چه خوب بود خیلی خوب بود تو اغوش نجلا خوابیدن خوب بود به روم نیاوردن سین جیم نکردنم گیر ندادن بابا و مامان
    میشد حدس زد آرشام هم پیش خودش یه بوهای بـرده یا از طریق کیانا یه چیزایی به گوشش رسیده
    ولی الان هیچی برام مهم نبود حتی افشای رازم ، می خواستم کمی فقط کمی آروم شم کمی ناشنوا بشم تا تکرار تن فروشی و آویزون
    گفتنش خراب ترم نکنه کمی نابینا بشم تا باز نگاه تمسخر آمیـ*ـزش اون خشم نگاش تو چشمم نقش نبنده
    چه حس های بدی وجود داشت که از وجودشون بی خبر بودم دنیایی نادونی عجب دنیای پر آرامشی بود و من غافل ازش
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    بد زده بود بی انصاف ، نامرد تیر خلاص رو زده بود درست وسط احساسم حالا من با این جنازه مونده رو دستم چیکار کنم ؟
    کجا دفنش کنم ؟ کی برای مراسم یادبود این احساس مرده پا میزاره ؟ من زیادتر از ظرفیتم زخم خورده بودم جام نه تو بیمارستان
    بود نه تو خونه اسیر و گروگان گیر لحظات بدی بودم اون حقیقت کوفتی یه طرف اون شب لعنتی هم یه طرف یه دوئل برابر
    کی گفته بود رسم دنیا دل بریدنه ؟ با خودم زمزمه می کنم
    این همه آدم تو دنیا بود چرااا مـــــن ؟
    من که قلبم خیلی تنها بود چراااا مــــن ؟
    من دلم خونه .... خسته از عشقم ( چه واژه بی معنی و پر دردسری )
    بازم آوردی اشکو تو چشمم چرااا مــــــــن ؟
    هنوز حالم بد بود به شدت روز اول دوره نقاهتم تمومی نداشت یک هفته تمام هفت شبانه روز هفت روز و هفت شب مردم و زنده
    شدم اونم فقط بابت مرور اون تهمت ناروا بهم برخورده بود با سرعت هرچه تموم تر به منی که تا حالا پاک ترین زندگی رو داشتم .
    سعی داشتم اون پس زدگی تلخ رو زیر سایه سنگین تهمت ش قایم کنم هرچند این غول تهمت به قدری قدرتمند بود که اجازه مانور
    اون پس زدگی رو نمیداد سعی داشتم بهش فکر نکنم به دل نگیرم تا شایدآستانه تحمل دردم بره بالاتر شاید که بشه
    شب های آروم تری رو بگذرونم بتونم ساعت خواب بیشتری داشته باشم . یک هفته بود که حتی از نگاه به درِ بهار خواب
    گریزون بودم چه برسه به این که دستم به دستگیره درش برسه حیف که چه ظالمانه هوای پاییزی رو از خودم دور می کردم
    ، یک هفته تمام بود نه جواب تلفن های پی در پی کیانا نه جواب
    احوالپرسی خاله رو می دادم و مادرم عجیب خوددار شده بود . چند بار خاله برای عیادتم اومد ؟ چند بار ابراز نگرانی کرد و گفت
    " وقتی ماشین اورژانس رو دیدم چیزی نمونده بوده سکته کنم " ؟ یادم میاد صداش خیلی واضح به گوشم رسید که گفت " از پله ها
    بدو بدو بالا اومدم وقتی راننده گفت بیمار طبقه سومه " خودشون می دونستن منو با کی تنها گذاشتن ؟ با یه دیو بی احساس مریض
    یه عوضی که هیچی جلودار زبونش نبود ، چند بار خودم رو به خواب زدم تا جوابگوی اون دلسوزی ها و ترحم ها نباشم
    نمیدونم شرم بود حس خجالت از اون پس زدن پسرش بود یا بازگویی اون شب بهشونبود که شجاعت رو به رو شدن با این خانواده رو ازم می گرفت
    حرفی برای زدن نداشتم نه تنها به خاله حتی به خانواده خودم به عزیزترین برادرم همه کلامم شده بود سلام صبح بخیر چندین و چند
    ساعت بعد شب بخیرِ وقت خواب . همه خوراکم با پیش خوراک گریه غذای اصلی شامل چند قاشق ناقابل برنج و خورشت
    سنگ شده تو گلوم و دسرش میشد هجوم یک باره افکاری که بهم حمله می کردن و باز مامان مینو ساکت بود یه سکوت دلنشین
    برای رد شدن از این بحران روحی
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    مامان و بابا از ظهور این دلارام جدید چندان هم متعجب نبودن به طرز مشکوکی ساکت و صامت بودن نه سوالی نه کنجکاوی
    فقط صبورانه این تغییرات روحی منو متحمل میشدن ، اینقدر درگیری فکری داشتم که نمی خواستم به این فکر کنم که چرا مامان همیشه
    نگران من همیشه سین جیم کنم مامان ته و توی همه چی رو دربیارم چه با غصه نگام می کنه
    ، توجه بهرام و زنش پیش از دیگران متوجه ام بود بهرامن کمی از من دور شده بود
    وجود نا آروم من اونو آروم کرده بود و شکر خدا خبری از داداش شهرام و اون زن عتیقه اش نبود و اما آرشام
    - کیانا دلواپسته ، هر روز هر یه ساعت یه بار زنگ می زنه حالت رو از من می پرسه ، عیادتتم که میاد بیرون نمیای ، اینجوری
    بهتر میشی ؟ با نگران کردن دیگران ؟
    - دلواپس منی یا کیانا ؟
    - چرا آب و روغن رو قاطی می کنی ؟ این وسط کیان یه زری زده چرا به کیانا ربطش می دی ؟
    چرا بهم برنخورد ؟ مگه این بی ادبی به سمت مردی نبود که دوس......
    - خواهر من هرچی گفته رو بریز دور دنیا تا دلت بخواد جنس مذکر داره از حرص دلش هم که شده یه بهترش رو پیدا کن
    تو رو خدا با کی شدیم هفتاد میلیون نفر جمعیت ، چه قشنگ و دقیق راه می کشه پیش روم
    - تو اول کیانا رو ول کن بعد پند و اندرز آویز گوش من کن دنیا تا دلت بخواد جنس مونث داره
    چه پرخاشگر ؟ این منم ؟ با این لحن تندو بی ادبانه ؟ منم که دارم بین دو نفر موش می دوونم ؟ این عکس العمل منه وقتی دلم شکسته باشه ؟
    خب کیانای بیچاره که تمام سعی اش رو برای من کرد ، این بود جبرانی که ازش دَم می زدم ؟
    - دهنت رو ببند . خودت رو نابود کسی که دوستت نداره نکن ، اون گوشی لامصبت کو؟ روشنش کن
    - برو بیرون تو کارای منم دخالت نکن اگه گوشی شخصی نبود کنار باجه عمومی نصبش می کردن
    - هوی وحشی چته ؟چرا هول میدی ؟ چرا از حرف حساب به دری ؟ چرا زور میگی خب دوست نداره زوره مگه
    یه حالتی دارم مث تهوع ولی هیچی ته معده ام نیس که برشگردونم بالا
    - برووو گـــــــــــمشو بیرون عوضی میگم برو گمشو بیرون روانی
    بی وجدان من خودم کم زخم نداشتم که تو هم شدی نمک رو زخمم شدی کاردکُ رو زخم هام رو می تراشی
    - ولم کن عوضی ... میگم ولم کن
    - داد نزن خواهری آروم باش آروم باش ، گریه نکن
    چطور میتونه دست رو زخمم بزاره بعد خودش برای آروم بودن بغلم کنه ؟ چطور میتونه اون داده های به زور بایگانی شده رو بکشه بیرون
    دوباره اون پرونده رو به جریان بندازه بعد ازم بخواد آروم باشم ؟
    - معذرت میخوام باور کن نگران هر دوتون هسم ، کیانا هم کمتر از تو ناراحت نیس بیشتر از تو گریه نکرده باشه کمتر از تو
    هم نکرده بلند شو یه آبی به دست و صورتت بزن خودت رو جمع و جور کن باور کن تو زندگی کیان هیچی عوض نشده
    خیلی شیک و مجلسی داره به زندگی روزانه اش می رسه
    - حالم رو از هیشکی نپرسیده ؟
    - نه از من از کیانا مابقی رو نمیدونم ولی حدسش کار سختی نیست
    - به جهنم
    - پس دردت چیه ؟ اگه پسرشون براش مهم نیس برات نگران نیس ولی کل خانواده اش از دلواپسی تو یه هفته رو تو عذاب
    گذروندن خاله داره یه بند خودش رو نفرین می کنه کیانا اشکش بند نمیاد عمو کورش خیلی عصبی و ناراحته از کیانا شنیدم با
    کیان هم درگیر شده
    - خب به من چه ؟ مگه من گفتم بره درگیر شه ؟
     

    دختران من

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/08
    ارسالی ها
    957
    امتیاز واکنش
    18,064
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    شیراز
    اینم نشون های همون دلارام نو ظهوره
    - همین ؟ واقعا فقط تونستی همینو بگی ؟
    - باز شروع نکن
    - دلارام داد نزن
    و من هیچیم دست خودم نیس . آره نبایدم حال و احوالی ازم بگیره اگه براش مهم بودم خیلی راحت منو ذبح خودخواهی خودش نمی کرد
    قربانی بیماریی که نخواست جلوش وایسه من که از همه چی گذشتم از اون بیماری از اون سابقه پزشکی ولی اون چی
    نتونست از آرش بگذره ؟ یعنی خواستن من ترسناک تر از خواستن آرش بود ؟قبول کردن مسئولیت من این قدر دشوار بود ؟
    هیچ چیزی تو این هیکل تو این چشم ها و ابروها صورت رنگ و بلندی و کوتاهی
    دست و پا مو هیچی نبود که یه گرایشی رو آویز دلش کنه ؟ نتونستم اونقدری خاطره انگیز باشم که گذشتن ازم سخت باشه ؟
    وای وای اگه آرش رو ببینم ، وای اگه بهم پوزخند بزنه ؟ اگه باز برام دست بزنه ؟ من رو چه حسابی با تکیه به کدوم پشتوانه
    برای آرش دور برداشتم ؟ آرش رو چی اینقدر محکم ایستاده بود ؟ شالوده ی زیر پاش از چی بود ؟
    کاش هیچوقت دهن باز نکرده بودم لااقل یه نیمچه غروری ته این کاسه ی داراییم می موند
    چقدر داداش گفت و من گوش نکردم چقدر گفت و گفت و گفت من نشنیدم که نشنیدم که نشنیدم
    من که همه کاری کردم همه تلاشم رو پاش گذاشتم پس چرا به چشمش نیومد ؟ چه مردِ بی چشم و رویی
    هنوز هم درد داشتم به شدت هفته اول روی هم رفته شده بود چهارده روز که رنگ بیرون از چهار دیواری اتاقم رو ندیده بودم
    به اصرار داداش بهرام و زنش بود که تونستم بعد از چهارده روز از خونه بزنم بیرون ، مامان خیلی زود عهده دار نگهداری بهرامن
    شد تا من با این زن و شوهر سمج که همچین بادیگارد به من چسبیده بودن قدم بزنم اونم کجا ؟ تو محوطه ساختمون
    ساعت چهار یه روز پاییزی خیلی هم نمیتونه گرم باشه ولی می تونه خیلی خلوت باشه خیلی زود کوک شه به شب های بلند
    هرسه تامون ساکتیم نه من میخوام باز مرور کنم که چه دو هفته ی بدی رو گذروندم نه این زن و شوهر میخوان باز منو اسیره
    باتلاق کنن ... فقط یه پیاده روی آروم قدم رو کنار هم شونه به شونه قدم می زدیم نتونستم به قول خودم وفا کنم باز تو افکارم شناور شدم
    به اون شب نحس ، به اون ساعت پاندول دار که کمک به حال کیان بود تا ته دلم رو بگرونن ، چرا ادما از فکر کردن به روزای بد زندگیشون
    سر نمیشن چرا دست بر نمی دارن ؟ چرا مث یه فیلم مدام مرورش می کنن و باز از اول ، کدومتون روزای خوشتون رو بارها مرور کردین ؟
    - وقتی از ایران بردنم انگار روح از تنم جدا کردن حسرت هشت سال دیدن مرد کناریت رو به دلم گذاشتن
    چه قشنگ داستان زندگی خودشو تو جلد پند و نصیحت بهم کادو می ده
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا