فرصتی نیس در اتاقک نا امید از مسافر روی هم می افته میره بالا و من هنوز سر جام میخ شدم
کی دوباره اتاقک پر شده از بوی کیان جلوم باز میشه ؟ می خیلی خوب یادمه دکمه رو دوباره برای ایستادنش تو طبقه سوم
فشار ندادم یعنی حسش رو نداشتم ، هشدار ندادم که میخوام سوار شم ، کی از طبقه چهارم می دونست یکی از طبقه سوم
منتظر ایستاده ؟ کیان تنها مسافر وقت اتاقک بود . تو چند ثانیه ای که برام همانند دقیقه ها کند و آروم گذشت وقتی تو اتاقک بودم
خودم رو شکنجه دادم حلق آویز حرفاش کردم تا نفس نکشم شک نداشتم بوش بهم بخوره تمام اون شش هفته تلاش به باد میره
تا در آسانسور تو همکف باز شد همراه با پریدنم به بیرون نفس حبس شدم ُ با فشار می دم بیرون . این چه کاری بود که من کردم ؟
آخی شش هام ... کی سوار ماشین شدم درو بستم اصلا یادم نیس تنها نگاه پر تعجب کیان جلو چشمام مانور می داد و نقطه دیدم
رو به هر سمت و سویی کور می کرد
- خانم زاهدی ؟
زاهدی یعنی بابا دختر هم فامیلش رو از باباش می گیره پس خانم زاهدی یعنی من
حواسم جمع میشه لوکیشن آسانسور همراه با کیان می ره کنار کل اتاق ماشین رو دید می زنم نمی دونستم 206 هم ماشین آژانس میشه
تنها ماشینی که دیده بودم پراید بود یا پیکان قراضه های دهه 60 . ای این پسر مو یه ور زده با اون خطی که کنار یه بری موهاش
انداخته راننده آژانسه ؟ یادمه اون قدیمای نه چندان دور تاهل راننده ها یه قانون بود ، حالا من چرا نشستم صندلی جلو تا بوی تلخ
عطرش حالم رو بد کنه ؟
- خانم زاهدی ؟
- بله ... بله
- از توی اون تراس با شما کار دارن
- تراس ؟ ( همون بهار خواب خودمون ؟ )
- بله ( اشاره می کنه سمت ساختمون خودمون )
نجلا با کاور لباس آرشام ایستاده . ای خاک دو عالم مثلا قرار بود من اینو دست کی برسونم دست خالی راه افتادم که چی ؟ نچ نچ
- یه لحظه لطفا
فاصله زیادی تا طبقه سوم نیست که نشه لباس پرتاب شده رو تو هوا قاپید
-چروک نشه
سر تکون میدم و این بار می رم سمت در پشتی ماشین که رفته کنار در خروجی منتظرم ایستاده
کی دوباره اتاقک پر شده از بوی کیان جلوم باز میشه ؟ می خیلی خوب یادمه دکمه رو دوباره برای ایستادنش تو طبقه سوم
فشار ندادم یعنی حسش رو نداشتم ، هشدار ندادم که میخوام سوار شم ، کی از طبقه چهارم می دونست یکی از طبقه سوم
منتظر ایستاده ؟ کیان تنها مسافر وقت اتاقک بود . تو چند ثانیه ای که برام همانند دقیقه ها کند و آروم گذشت وقتی تو اتاقک بودم
خودم رو شکنجه دادم حلق آویز حرفاش کردم تا نفس نکشم شک نداشتم بوش بهم بخوره تمام اون شش هفته تلاش به باد میره
تا در آسانسور تو همکف باز شد همراه با پریدنم به بیرون نفس حبس شدم ُ با فشار می دم بیرون . این چه کاری بود که من کردم ؟
آخی شش هام ... کی سوار ماشین شدم درو بستم اصلا یادم نیس تنها نگاه پر تعجب کیان جلو چشمام مانور می داد و نقطه دیدم
رو به هر سمت و سویی کور می کرد
- خانم زاهدی ؟
زاهدی یعنی بابا دختر هم فامیلش رو از باباش می گیره پس خانم زاهدی یعنی من
حواسم جمع میشه لوکیشن آسانسور همراه با کیان می ره کنار کل اتاق ماشین رو دید می زنم نمی دونستم 206 هم ماشین آژانس میشه
تنها ماشینی که دیده بودم پراید بود یا پیکان قراضه های دهه 60 . ای این پسر مو یه ور زده با اون خطی که کنار یه بری موهاش
انداخته راننده آژانسه ؟ یادمه اون قدیمای نه چندان دور تاهل راننده ها یه قانون بود ، حالا من چرا نشستم صندلی جلو تا بوی تلخ
عطرش حالم رو بد کنه ؟
- خانم زاهدی ؟
- بله ... بله
- از توی اون تراس با شما کار دارن
- تراس ؟ ( همون بهار خواب خودمون ؟ )
- بله ( اشاره می کنه سمت ساختمون خودمون )
نجلا با کاور لباس آرشام ایستاده . ای خاک دو عالم مثلا قرار بود من اینو دست کی برسونم دست خالی راه افتادم که چی ؟ نچ نچ
- یه لحظه لطفا
فاصله زیادی تا طبقه سوم نیست که نشه لباس پرتاب شده رو تو هوا قاپید
-چروک نشه
سر تکون میدم و این بار می رم سمت در پشتی ماشین که رفته کنار در خروجی منتظرم ایستاده