سلام خسته نباشید خیلی رمان زیبا و با مفهمومی بود من عاشق تاریخ و ژانر فانتزی هستم شما تونستید تلفیقی از این دو رو به وجود بیارید اطلاعاتتون واقعا عالی بود این رمان باعث شد که من بیشتر و بهتر تاریخ ایران رو بشناسم امیدوارم بازم از این ژانر رمان بنویسید ممنون
عااااااالی بود
اما حیف که تموم شد دلم برای شیطنت های مجید تنگ میشه
برای یه شروع جدید امیدوار باشیم؟
ممنون از رمان زیبا و پر محتوان
:aiwan_light_give_rose:
خسته نباشیددددددددد
عالی بود از عالی هم اونورتر
این کتاب واقعا خیلی تو شناختن سرگذشت ایران واسه من موثر بود خیلی از ابهام های ذهنم رو برطرف کرد
منتظر رمان های بعدیتون هستم
بازم خسته نباشیددد
موفق باشید
خسته نباشی واقعا رمان قشنگی بود بخصوص من که عاشق تاریخ باستان هستم
امممم مجید و آرش هم جز دوست داشتنی ترین شخیصت هایی بودن که تا به حال تو رمان ها خوندم اصلا یه جور بخصوصی این دوتا رو دوست دارم
یه چند وقت پیش تو تیتراژ یه برنامه یه اسمی دیدم به نام مجید عزیزی خیلی جالب بود برام
اممم فقط الان یک چیزی مبهم موند راز جلال الدین چی بود اینو مشخص نکردی
و یه اشکالی بود که شما گفتی که کتابچه و آینه رو آرش تو خونه باربد
جاگذاشت و مجید پیداشون کرد و به آرش چیزی نگفت و همین طور معلوم نشد چجوری پسشون داد به آرش
بازم بابت رمان قشنگت ممنون منکه خیلی خیلی دوسش داشتم برات آرزوی بهترین ها رو میکنم امیدوارم همینجوری پیشرفت کنی ما رو هم از قلم قشنگت بهرمند کنی
سلام دوست عزيز ، ممنون . راستش مي خواستم تمام موارد را كامل كنم و داستان با بستن پرونده ايران تمام كنم ولي دوستان زيادي اصرار كردند كه بازم ادامه بدم و تصميم گرفتم ادامه داستان با تاريخ ايران بعد از اسلام بنويسم و موضوع جلال الدين و كتابچه را در مجموعه جديد بنويسم .
اميدوارم مجموعه جديد هم مورد توجه شما واقع بشه