مجید – خب دیگه ...
ماندانا و کمبوجیه رفتند خونه محبوبه تا چند دست لباس بگیرند . از همان روز آموزش زبان فارسی عامیانه شروع شد و این کار را مجید بر عهده گرفت البته با نظارت شدید حاج رضا چون ممکن بود مجید چیزایی خلاف ادب بهشون یاد بده
نارسیس و محبوبه هم طرز رفتار زنانه امروزی رو به ماندانا یاد دادند ، زهرا خانم هم آشپزی و شیرینی پزی رو به ماندانا و دخترا یاد می داد . خلاصه بعد از دو هفته تلاش شبانه روزی ماندانا و کمبوجیه هم توانستند مثل ایرانیهای امروزی شوند .
کمبوجیه یک دست لباس مردونه امروزی پوشیده بود که خیلی شیک شده بود و بهش می اومد . رفت روبروی آینه ایستاد و خودش را برانداز کرد . ماندانا هم یک پیراهن شیک که محبوبه بهش داده بود پوشیده بود و موهاشو بالای سرش جمع کرده بود و کمی هم آرایش کرده بود . کمبوجیه با دیدن ماندانا با خوشحالی گفت :
کمبوجیه – بانوی من چقدر شما زیبا شدی ... نه باید بگم ... چقدر خوشگل شدی خانم !
ماندانا – سپاس ... نه نه ... مرسی آقا
کمبوجیه – زبان فارسی امروزی خیلی سخت است ولی شیرین است
کوروش – نه بابا ، باید بگین شیرینه
کمبوجیه – آها ! باشه ... شیرینه
مجید و محبوبه و نارسیس وارد خونه شدند . مجید یاالله گفت و وارد شد و با دیدن کمبوجیه یه سوت بلند زد :
مجید – اوه مامانم اینا... می خوام از اینا ! چه خوشتیپ شدی امشب آقا کمبوجیه !
کمبوجیه – ممنون
مجید – راستی اینو باید حتماً بهتون بگم ، اسم شما الان تو ایران باب نیست یعنی مورد استفاده نیست اما بجاش معادل اسمت داره استفاده میشه . اسم شما الان به اسم کامبیز تغییر کرده
کمبوجیه – کامبیز ؟!
مجید – آره ، این اسم واژه فرانسوی کمبوجیه است . یعنی الان اگه شما بری فرانسه باید بگی اسم من کامبیز هست (ژو سویی کامبیز= Je suis Cambyses) چون اگه بگی کمبوجیه متوجه نمیشن . تو ایران دیگه هیچکس نمیذاره کمبوجیه همه کامبیز میذارن . از این به بعد ما هم شما رو کامبیز صدا می زنیم تا براتون جا بیفته . قبوله ؟!
(در زبانهای مختلف دنیا اسم کامبیز بر اساس تلفظ فرانسوی آن که سالها قبل توسط مادام دیولاوا باستان شناس فرانسوی از روی یکی از لوحهای یونانی تلفظ کرد باب شد ، حالا این اسم در ایران جا افتاده ، بطوریکه نام بیشتر پسرهای ایرانی کامبیز است و این همان کمبوجیه است)
اردوان – خب پس با اجازتون منم کامبیز صداتون میزنم ، مشکلی نیست ؟
کمبوجیه – باشه من با این اسم مشکلی ندارم اما وقتی برگشتم به دوره خودم دیگه کسی نباید منو با این اسم صدا بزنه
مجید – اون که حَلِه . خودم گوش اونی رو که بهتون بگه کامبیز می برم
محبوبه – بانو ماندانا ، اسم شما هنوز هم به همین نام هست و بیشتر دخترای ایرانی اسمشون مانداناست
ماندانا – من اسمم را خیلی دوست دارم . چون مادرم این اسم را برام انتخاب کرده بود
مجید – اسم مادرتون چی بود بانو ؟
ماندانا – ایشان شاهدخت آریـِنیس بودند که دختر شاه لیدیه آلیاتِس بود
محبوبه – شما خواهر کرزوس هستین ؟
ماندانا – بله اما مادران ما یکی نبود ، ما از پدر یکی بودیم
مجید – کرزوس کیه ؟
محبوبه – کرزوس همونیه که گنجِش تو ایران معروفه
مجید – خب کیه ؟
نارسیس – خنگه ! قارون دیگه . تو تا حالا گنج قارون نشنیدی ؟
مجید – آهاااااا ... پس این گنج قارون که میگن همین کرزوسه ؟ بانو شما خواهر قارون هستی ؟
ماندانا – بودم ، چون چند سال پیش از دنیا رفت
مجید – بچه که بودم یه شیر پاک خورده ای بهم گفت شب یلدا گنج قارون میاد و اگه هر کی که اونو دید یه میخ بندازه رو گنج ، گنج برا همیشه مال خودش میشه ، منِ ساده لوح تا ساعتها بیدار می موندم و یه میخ بزرگ هم تو دستم می گرفتم و منتظر بودم تا گنج قارون دیده بشه ، دریغ از یه بار که گنج رو ببینم ، فقط خوابمو زهر می کردم وگرنه کیه که بدش بیاد تو طولانی ترین شب سال راحت بخوابه ؟؟؟؟
نارسیس – چه نفهم بودی مجید !
مجید – دست شما درد نکنه ، برو خونه بابات ، بدو برو
نارسیس بلند می خندید و به مجید اشاره می کرد . محبوبه هم به طرفداری از نارسیس گفت :
محبوبه – خب راست میگه دیگه ، تازه یه وقتایی هم خر درونت یونجه زیادی می خورد و شارژ میشد
مجید – خیلی ممنون از لطف بیکران همه شما
کوروش – مجید امروز منو می بری همونجایی که قولش رو داده بودی ؟
مجید – آره داداش ، می برمت
محبوبه – کجا می خوایی ببریش ؟
مجید – همون جایی که یه بار نانا رو بردم
محبوبه – شهربازی ؟
مجید – آره ، دوتایی مثل دوتا برادر می ریم شهربازی و کلی خوش می گذرونیم
ماندانا و کمبوجیه رفتند خونه محبوبه تا چند دست لباس بگیرند . از همان روز آموزش زبان فارسی عامیانه شروع شد و این کار را مجید بر عهده گرفت البته با نظارت شدید حاج رضا چون ممکن بود مجید چیزایی خلاف ادب بهشون یاد بده
نارسیس و محبوبه هم طرز رفتار زنانه امروزی رو به ماندانا یاد دادند ، زهرا خانم هم آشپزی و شیرینی پزی رو به ماندانا و دخترا یاد می داد . خلاصه بعد از دو هفته تلاش شبانه روزی ماندانا و کمبوجیه هم توانستند مثل ایرانیهای امروزی شوند .
کمبوجیه یک دست لباس مردونه امروزی پوشیده بود که خیلی شیک شده بود و بهش می اومد . رفت روبروی آینه ایستاد و خودش را برانداز کرد . ماندانا هم یک پیراهن شیک که محبوبه بهش داده بود پوشیده بود و موهاشو بالای سرش جمع کرده بود و کمی هم آرایش کرده بود . کمبوجیه با دیدن ماندانا با خوشحالی گفت :
کمبوجیه – بانوی من چقدر شما زیبا شدی ... نه باید بگم ... چقدر خوشگل شدی خانم !
ماندانا – سپاس ... نه نه ... مرسی آقا
کمبوجیه – زبان فارسی امروزی خیلی سخت است ولی شیرین است
کوروش – نه بابا ، باید بگین شیرینه
کمبوجیه – آها ! باشه ... شیرینه
مجید و محبوبه و نارسیس وارد خونه شدند . مجید یاالله گفت و وارد شد و با دیدن کمبوجیه یه سوت بلند زد :
مجید – اوه مامانم اینا... می خوام از اینا ! چه خوشتیپ شدی امشب آقا کمبوجیه !
کمبوجیه – ممنون
مجید – راستی اینو باید حتماً بهتون بگم ، اسم شما الان تو ایران باب نیست یعنی مورد استفاده نیست اما بجاش معادل اسمت داره استفاده میشه . اسم شما الان به اسم کامبیز تغییر کرده
کمبوجیه – کامبیز ؟!
مجید – آره ، این اسم واژه فرانسوی کمبوجیه است . یعنی الان اگه شما بری فرانسه باید بگی اسم من کامبیز هست (ژو سویی کامبیز= Je suis Cambyses) چون اگه بگی کمبوجیه متوجه نمیشن . تو ایران دیگه هیچکس نمیذاره کمبوجیه همه کامبیز میذارن . از این به بعد ما هم شما رو کامبیز صدا می زنیم تا براتون جا بیفته . قبوله ؟!
(در زبانهای مختلف دنیا اسم کامبیز بر اساس تلفظ فرانسوی آن که سالها قبل توسط مادام دیولاوا باستان شناس فرانسوی از روی یکی از لوحهای یونانی تلفظ کرد باب شد ، حالا این اسم در ایران جا افتاده ، بطوریکه نام بیشتر پسرهای ایرانی کامبیز است و این همان کمبوجیه است)
اردوان – خب پس با اجازتون منم کامبیز صداتون میزنم ، مشکلی نیست ؟
کمبوجیه – باشه من با این اسم مشکلی ندارم اما وقتی برگشتم به دوره خودم دیگه کسی نباید منو با این اسم صدا بزنه
مجید – اون که حَلِه . خودم گوش اونی رو که بهتون بگه کامبیز می برم
محبوبه – بانو ماندانا ، اسم شما هنوز هم به همین نام هست و بیشتر دخترای ایرانی اسمشون مانداناست
ماندانا – من اسمم را خیلی دوست دارم . چون مادرم این اسم را برام انتخاب کرده بود
مجید – اسم مادرتون چی بود بانو ؟
ماندانا – ایشان شاهدخت آریـِنیس بودند که دختر شاه لیدیه آلیاتِس بود
محبوبه – شما خواهر کرزوس هستین ؟
ماندانا – بله اما مادران ما یکی نبود ، ما از پدر یکی بودیم
مجید – کرزوس کیه ؟
محبوبه – کرزوس همونیه که گنجِش تو ایران معروفه
مجید – خب کیه ؟
نارسیس – خنگه ! قارون دیگه . تو تا حالا گنج قارون نشنیدی ؟
مجید – آهاااااا ... پس این گنج قارون که میگن همین کرزوسه ؟ بانو شما خواهر قارون هستی ؟
ماندانا – بودم ، چون چند سال پیش از دنیا رفت
مجید – بچه که بودم یه شیر پاک خورده ای بهم گفت شب یلدا گنج قارون میاد و اگه هر کی که اونو دید یه میخ بندازه رو گنج ، گنج برا همیشه مال خودش میشه ، منِ ساده لوح تا ساعتها بیدار می موندم و یه میخ بزرگ هم تو دستم می گرفتم و منتظر بودم تا گنج قارون دیده بشه ، دریغ از یه بار که گنج رو ببینم ، فقط خوابمو زهر می کردم وگرنه کیه که بدش بیاد تو طولانی ترین شب سال راحت بخوابه ؟؟؟؟
نارسیس – چه نفهم بودی مجید !
مجید – دست شما درد نکنه ، برو خونه بابات ، بدو برو
نارسیس بلند می خندید و به مجید اشاره می کرد . محبوبه هم به طرفداری از نارسیس گفت :
محبوبه – خب راست میگه دیگه ، تازه یه وقتایی هم خر درونت یونجه زیادی می خورد و شارژ میشد
مجید – خیلی ممنون از لطف بیکران همه شما
کوروش – مجید امروز منو می بری همونجایی که قولش رو داده بودی ؟
مجید – آره داداش ، می برمت
محبوبه – کجا می خوایی ببریش ؟
مجید – همون جایی که یه بار نانا رو بردم
محبوبه – شهربازی ؟
مجید – آره ، دوتایی مثل دوتا برادر می ریم شهربازی و کلی خوش می گذرونیم
آخرین ویرایش: