کامل شده رمان باران | meli770 کاربر انجمن نگاه دانلود

چقدر از باران راضی هستید؟

  • عالیییییه

    رای: 18 81.8%
  • بدنیس

    رای: 3 13.6%
  • برو توافق

    رای: 1 4.5%

  • مجموع رای دهندگان
    22
وضعیت
موضوع بسته شده است.

meli770

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/12/31
ارسالی ها
1,588
امتیاز واکنش
20,057
امتیاز
706
سن
26
محل سکونت
قم
نام : باران

نویسنده : meli770
b30yf3uel54mvkrouq2e.jpg

ژانر:عاشقانه,اجتماعی,هیجانی,،پلیسی،مافیایی :)
:wave1:سلامممممممممم سلامممممم من بازم امدم:campeon4542:
ایندفعه بایه رمان جدید:ura:بااینکه هنوز اشرا زاده های شیطون روتموم نکردم,ولی دلم خواست یه موضوع دیگه روهم شروع کنم وکنارش اشراف زاده های شیطون روهم جلوببرم:aiwan_light_girl_witch:,فقط شاید خیلی نرسم به این رمانم سربزنم ولی خوشحال میشم این رمانم روهم دنبال کنید:aiwan_light_girl_smile:
مطمئنم پیشمون نمیشید:aiwan_light_give_rose:

این رمانم هم شخصیتهای اصلیش شیطون هستن:aiwan_light_girl_to_take_umbrage2: (چون خودم شیطونم همه شخصیتهامو شیطون مینوسیم:aiwan_light_girl_pinkglassesf:
خیلی دلم میخواد یه رمان بنویسم که شخصیتهای اصلیش اروم باشن خخخ شاید توی خواب این اتفاق بیوفته خخخ):aiwan_light_lazy:
ولی موضوعش با اشراف زاده ها زمین تااسمون فرق داره شاید یه چیزاییش شبیه به هم باشه ولی خیلی فرق داره:aiwan_light_hysteric:
خیلی خوشحال میشم دنبال کنید رمانم رو:aiwan_light_pleasantry: خخخ خیلی حرف زدم :aiwan_light_on_the_quiet2:
خلاصه:
یه دختری حدوداهجده نوزده ساله..لوس،کنجکاوه که میخواد ازهرچیزی سردربیاره..ومخ هک،پیش عمو وبرادرش زندگی میکنه....:aiwan_light_dirol:
:aiwan_light_laugh2:خب تاهمینجابسه دیگه:aiwan_light_girl_sigh:
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • PARISA_R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/02
    ارسالی ها
    4,752
    امتیاز واکنش
    10,626
    امتیاز
    746
    محل سکونت
    اصفهان
    v6j6_old-book.jpg



    نویسنده گرامی ضمن خوش آمد گویی، لطفاً قبل شروع به تایپ رمان خود ،قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    و برای پرسش سوالات و اشکالات به لینک زیر مراجعه فرمایید

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید
    تیم تالارکتاب
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    به نام خدای باران
    مقدمه:

    جور دیگر باید دید ...
    چتر ها را باید بست ...
    زیر باران باید رفت ...
    فکر، خاطره را ...
    زیر باران باید برد ...
    با همه مردم شهر ...
    زیر باران باید رفت ...
    دوست را زیر باران باید دید ...
    عشق را زیر باران باید جست ...
    هر کجا هستم باشم ...
    آسمان مال من است ...
    حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است ...
    هر کجا هستم باشم ...
    آسمان مال من است ...
    حنجره فکر هوا عشق زمین "مال من است....
    معرفی:
    باران کیانفر18 ,19 ساله ,خراب کار,به قول خودش کنجکاو,عاشق هک وبرنامه نویسی,و تنها نوه ای دختر ی ازطرف پدرش,پدربزرگش یکی از بزرگترین تاجر فرش تهران
    .دوتا داداش داره که جفتشون ازش بزرگتر
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    پست اول

    سلام سلاممم
    سحرتون بخیر باشه
    خوشحال میشم رمانم رودنبال کنید.

    باران:
    باصدای دادش ترسیدم ولی به روی خودم نیوردم ...مگه چیکارکردم؟؟بابام اینطوری سرم دادنمیزنه که این یارو دادمیزنه..
    سرگرد:اسم..فامیل..سن؟
    باران:به نام خدا...ای ام دختر شاه پریون...50 ساله
    خب تقصیرخودشه والا
    سرگرد:منومسخره میکنی؟
    باران:نه باورکنید...اوم ببخشین..میشه یه سوال بپرسم؟
    سرگرد:خیـــــر من فثط سوال میپرسم
    باران:اخی چرا خب حرص میخوری؟...خب پ عیب نداره بگم سروان؟
    یهو نمی دونم چراجوش اورداااا الکی بیخود...منم هی ادامسم بادمیکردم میترکوندم خخخخخ خیلی حال میداد
    (اینم بگم که سرگرد مقامش بالاتره ازسروان)
    سرگرد:این چه طرز حرف زدنه؟مگه به توادب یاد ندادن؟
    باران:خب شماهی دادمیزنی؟....بعدتوقع داره باهاش درستم بحرفم ایـش
    اوه واقعا جای عمو خالی بود خخخخخ
    سرگرد:سرباز احمدی
    بعدش دربازشد....یه پسرامدتو احترام نظامی گذاشت...ولی چرابه من احترام نذاشت؟یادم باشه به عموجون بگم
    عموجون(عموی بزرگ بابایم سرلشکربود)
    سرباز:بله قربان
    سرگرد:زنگ زدین به والدین این دخترخانوم؟
    هنوز حرفش خشک نشده ...صدای بهبود و اترین امد...بهبود داداشم بود...اترین عموم
     
    آخرین ویرایش:

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    :aiwan_light_biggrin:پست دوم:aiwan_light_buba:
    هنوز تو نیودمده صداش میومد خخخخ .،همیشه صداش جلوترازخودش ،داشتم ادامسمو بادمیکردم تا امد بترکونم صدای درامد وبعدازاون ،عمو اترین وارد شد حخخخخ
    سرگرد:خوش امدین بفرمایید.
    عمو بد نگام کرد...یعنی قشنگ خودمو جمع وجور کردم خیلی شیک..ادامسمم توی دهنم خشکید...مطئن بودم پام برسه خونه کلمو کنده ،یاخدا خودت کمک کن گگگ غلط کردم.
    اترین:ممنون ،میشه بگین برای چی گرفتینشون؟
    عادتش بود سرریع میرفت سراصل مطلب،حالا چرا جمع بست؟چون دقیقا سه نفربودیم منو رزیتاوانیتا که اون تا به همراه پدارشون رفتن فقط من موندم
    سرگرد:به خاطر سرعت بالا،بالا بودن صدای موزیک،حرکات موزن باماشین(ببخشین نمی دونم درست نوشتم یانه)لای کشیدن،وکورس گذاشتن دربزرگاه (..)
    دیدین این کارتونارو که وقتی یکی عصبانی میشه ازسرش دود میزنه بیرون؟؟الان عمو عین همونا شده بود..فقط نمی تونست دادبزنه..دستاش همیجین مشت کرده بود از زور عصبانیت که دلم برای دستاش سوخت،بهبودم بیرون ایستاده بود.
    ولی سرگردم زیادی شلوغش کرده هاااا نه؟
    اترین:پس بااین حساب ماشین رو میخوابونید؟
    یه جوری گفت میخوابونید که خود ماشین خوابید
    سرگرد:صدرصد..فقط..

    اترین:فقط چی؟
    سرگرد:همونطور که میدونید فقط خوابندن ماشین نیست...جریمه هم شدن...به مبلغ(..)
    سرم سوووووت کشید ....کی میره این همه راهو؟
    اترین:خیلی خب مشکلی نست...میتونیم بریم؟
    سرگرد:البته ..فقط باید این عهد نامه رو امضاء کنن.
    بعدازامضاء..مستقیم رفتیم خونه ..فقط کولمو ازم گرفت خودش رفت منم دنبال بهبود واترین عین جوجه
    خدا خونه رو بخیرکنه....ولی واقعا خوب شد که بابا ایران نیست
    وقتی رسیدیم خونه ساعت 11 بود ...تا امدم ازراه پله برم سریع جیم بزنم برم ...صدای دادش میخکوبم کرد..خدااااا:aiwan_light_dash2::aiwan_light_girl_cray2:
    اترین:ببینم تو چش کیو دور دیدی؟هااان؟که همیچین غلطای میکنی؟
    من:________
    سکوت کردم،هرچی نباشه بزرگتره
    اترین:دیگه قرارپام به کجاها بازبشه؟بگو بدونم
    اترین:مگه باتو نیستم؟
    بهبود:عمو ...خواهش میکنم هیمن یه دفعه روببخشش
    اترین اتیش گرفت ازاین حرف بهبود:ببخشم؟؟؟چی رودقیقا ببخشم؟زبون درازیشو؟یاسرعت زیادو اهنگ و...؟
    بهبود:به نظرمنم هیچ کدومو..چون قابل بخشش نیست
    به داداش مارو باش
    اترین:گوشی لب تاب سریع
    مثل دخترای خب گوشی ودادم بهش چون لب تاب توی اتاق بود رفتم ازتوی اتاقم اوردم
    اترین:تایک هفته...تایک هفته باران حق نداری پاتو ازتوی اتاقت بزار بیرون افتاااااااااااد؟
    باران:ولی..ولی دانشگام چی؟
    اترین:اون دانشگاه خراب شده بخورتو سرمن،
    واقعا ترسیده بودم،ممکن به لایی سرخودش بیاره
    باران:عمو...
    اترین:ببرصداتووو.فقط برو بالا
    اشکم درامد..تا حالا اینطوری باهم حرف نزده بود
    باران:باش میرم بالا...فقط دادنزن
    بعدم سریع رفتم توی اتاق درو بستم ،رفتم روی تختم فقط داشتم گریه میکردم..خب چیه؟تا حالا اینطوری باهم حرف نزده بود
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    :aiwan_light_give_heart2:پست سوم:aiwan_light_girl_witch:
    اترین:
    اعصاب خورد بود،بدترشد..تاحالا با باران اینطوری حرف نزده بودم..ولی کاری که امشب کردن واقعا لازمش بود
    واقعا کاره خطرناکی کردن...اونم سه تا دختر تنها توی خیابون بخوان کورس بزارن؟
    اهل سخت گیری نبودم..ولی این کارش واقعا بدبود
    امشب خیلی بد خواب شده بود،تا دیروقت بیداروبودم،فرداشم کلی کارسرم ریخته بود.
    بلاخره هرجوری بود ساعت سه خوابم برد
    موقع صبحونه نمی تونستم غذابخورم ،به همین خاطر رفتم پیش باران
    اترین:باران،بارانم
    خواب بود..خواب خواب
    اترین:باران عموو...شیطوون خانمووخرابکارعموو
    بلاخره چشاشو بازکرد ..ولی خیلی داداش لوسش کرده ..تادوتا دادسرش میزنی اشکش درمیاد اه
    باران:شیه؟
    اترین:پاشو ببینم ...لوس خانوم
    باران:نوموخوام بلو
    اترین:نمی شه که...باید پاشی صبحونه بخوری بعد
    پاشد نشست روی تختش عین این دختر بچه های 3،4 ساله عروسک بغلش کرده بود خوابیده بود
    باران:خودت گفتی ازاتاقم بیرون نیام؟!
    اترین:بله گفتم...ولی منظورم موقع صبحونه ونهار شام نبود
    باران:پس چی؟

    :aiwan_light_girl_dance:پست چهارم:aiwan_light_girl_prepare_fish:
    اترین:یعنی اینکه شما اون بون دومتری روکوتاه میکنی...بعدم میایی
    پایین میشن صبحونه میخور.
    باران:یعنی...امروز عصر نرم بابچه هابیرون؟
    جوش اوردم بد...دختر پرو
    اترین:نشنیدم یه بار دیگه جرات داری بگو؟
    باران:نه چیزه...یعنی...اوم..خب...خب ببخشید
    اترین:پاشو بیا صبحونتو بخور
    باران:باشه میام..ولی من حوصلم سرمیره
    اترین:خب من چیکارکنم؟..فقط فکر ماشینو ...موبایل. لب تابو ارسرت بیرون کن افتاد؟
    باران:باشه نزن
    بعدم پاشد رفت کاراشو بکنه منم رفتم پایین
    سرمیزبهبود داشت چرت میزد
    اترین:بهبود
    بهبود:هومم..چی میگی؟
    اترین:کوفتو چی میگی..ادب داشته باشه
    بهبود:جوش نزن اترین ..خوابم میاد
    باران:عع چرا به بهم؟
    بهبود عین برق گرفته ها پرید ازجاش
    بهبود:صدهزارمرتیه بهت گفتم منو به به صدا نزن..مگه خوراکیم؟
    باران:حرص نخور..میترشی
    بهبود:کوفت
    باران:بی ادب..خیلی بی ادب شدیااااااا..قبلا با ادب تر نبودی؟بودیاااا..بییا همش بهخاطر رفیق نابابه..چقدر گفتم باهرکسی دوس نشو؟
    چشای بهبود اندازه توپ تنیس شده بود
    اترین:بس دختر..بیا بشین سرجات..کم چرتو پرت بگو
    باران:حالا ازمن گفتن بود...پس فرداترشیدی به منچه ..شکلاتممم بده ازدهن افتاد
    یه وسال مگه شکلاتم ازده میوفته؟
    با چرت و پرت گفتنای بهبود وباران صبحون روخوردیم..بعدازصبحونه سریع رفتم کارامو کردم که برم یه سربه ساختمون بزنم
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    :campeon4542:پست پنجم:campe45on2:
    باران :
    بعدازرفتن عمو ،نیم ساعت بعدش بهبود باعجله ازدر زد بیرون
    نمی دونم چرا تازگیا انقدر این بهبود مشکوک میزنه؟
    نمی دونم چرا به سرم زد به تکون اساسی به خونه بدم چون دقیقا تاشب تنها بودم
    خونه عمو یه خونه ویلایی بود،باوجود خدوحشم من خیلی راحت بودم
    باران:ایران خانوم..ایران خانوم
    ایران خانوم خیلی وقته توی ویلای عمو هست خخ خیلی ازاسمش خوشم میاد ایران خخخخخ
    ایران خانوم:بله خانوم؟کاری داشتید؟
    باران:اره خیلی هم باهمتون کاردارم...اول به اقا رحمت بگو که غذا ازبیرون بگیره
    ایران خانوم:هییییی نگین خانوم...اقابفهمن پوسته هممون رومیکنه
    باران:امروز اقا تاشبی نمیاد خونه..بعدم شمانگران این چیزانباش..
    ایارن خانوم:چشم هرچی شمابگین
    باران:بقیه خدمه رو هم خبرکن کارشون دارم
    دقیقا پنج دیقه دیگه همه جلوم به صف بودن
    باران:اول اینکه امروز باید کل ویلارو زیرو رو کنیم
    بعدم همه وظایفشون روبهشون گفتم..بعدازاونم زنگ زدم به باباجون چون اجازشون رو احتیجا داشتم..به خاطراینکه
    یه ذره وسایل ویلا تکرای شده بود..میدونم داداترین میره هوا ولی مهم حس خودم بود.
    سریع خونه باباجون گرفتم که بادومین بوق جوا ب دادن من نمی دونم این کارو زندگی نداره همش پلاس خونه باباجونم
    سبحان:به عموی اترین چه عجب
    باران:اولا اینکه هنوز بلدنیستی سلام کنی؟اگه الان اترین بودکلتو کنده بود..دوما مگه تو کارو زندگی نداری؟
    سبحان:اوه تنفس دخترعمو..بعدم اینو باهات هستم اگه اترین بود الان کلم کنده بود خخخخ
    باران:خب حالا..خودت خوبی؟عموم خوبه؟باباجونم خوبه؟مامان جونم خوبه؟
    سبحان:اوههههه بچه تواین همه نفس ازکجا میاری؟اره همه خوبن...میگم باران بهبود هست؟
    باران:نه یه یک ساعت پیش رفت بیرون باعجله،کاریش داری به گویشی بزنگ
    نمی دون چرا کلافه شد
    سبحان:هوف میمرد به من زنگ میزد؟
    باران:وابه منچه زنگ بزن به خودش بگو...بعدم گوشیو بده باباجونم
    سبحان:باباجون الان کاردارن
    باران:عع گوشی بده باباجون
    سبحان:میفهمی میگم کاردارن یانه؟
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    :aiwan_light_gamer4:پست ششم:aiwan_light_dance:
    باران:منم میگم برو تلفن روبده به باباجون
    سبحان:وقتی باباجون دعوات کردن میفهمی نه باید الان زنگ بزنی
    بعدم رفت پیش باباجونم که توی اتاق مطالعشون بودن تلفن رو داد بهشون
    سبحان:ببخشیین باباجون مزاحمتون شدم،باران پشت خطه
    باباجون:خیلی خب میتونی بری
    بعدم تلفن رودادو رفت
    باباجون:سلام دختر گلم!
    باران:سلاممم برباباجون خودم!خوبین؟
    باباجون:ممنون دختر گلم!خودت خوبی؟
    باران:ممنون باباجونم..باباجون!
    باباجون:جان دلم دخترگلم
    باران:میگم وسایل خونه عمو یه ذره قدیمی نشده؟
    خود باباجون تا ته حرفمو رفتن
    باباجون:خیل خب شیطون خانوم...عباسی رومیفرستم بیاد
    واما اقای عباسی کیه؟اقای عباسی میشه گفت همه کاره باباجون هستن
    باران:نه باباجون راضی به زحمت نیستمااااااااا
    باباجون:کم زبون بریز دختر...راستی باران جان
    این ازاون باران جانا بود،مطمئنم میخوان قضیه دیشیو بدونن
    باران:جانم!..باباجون اگکه اجازه بدین شب بیام توضیح بدم
    باباجون:همینو میخواستم بگم ..شب با اترین وبهبود بیایین اینجا
    باران:چشم حتما باباجون
    باباجون:اترین بهبود خونن؟
    باران:نه خیلی وقته رفتن بیرون
    باباجون:خیلی خب الان به عباسی میگم بیاد،هرکاری داشتی بهشو بگو،چون مطمئنم تاشب میخوای همه چی رو درست کنی برات کمک کارم میفرستم
    باران:نمیخواد باباجون،خدمخه که هست
    باباجون:یه جیزی میدونم که بهت میگم،بگوچشم..توکی میخوای این زبونتو کوتاه کنی دختر؟
    باران:هرچی باباجونی خودم بگن
    باباجون:خیلی خب شیطون خانوم کاری نداری؟
    باران:نه باباجون ،خدانگهدار
    باباجون:خداپشتو پناهت دخترم
    وبه این ترتیب رفتم سراغ بقیه کارا که دقیقا سرنیم ساعت اقای عباسی امدن
    دقیقا کل خونه وسایل عوض شد
    خخخ کی جواب اترینو بده خدا؟بیاد خونه کلمو میکنه خخخخخ
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    :wave1:پست هفتم:aiwan_light_boast:
    دقیقا ساعت هشت شب تموم شد،کل وسایل ویلا تعویض شد همه مبلا ،پرده ها وغیره .....همه جا برق میزد
    فقط ازچیزی که میترسیدم ازدادو بیداد بهبود،بدجور روی اتاقش حساس بود حالاخوبه خونه ای خودمون نبودیم ،وگرنه که سرمو میبرید میذاشت سردر خونه درس عبرتی بشه برای بقیه خخخخ (چقدرم به اخلاق بهبود میاد همچین کاری داداشم زورش به مورچم نمی رسیدچه برسه بخواد سرمنوببره خخ)ولی خدایی خیلی خل،چرا الکی روی اتاقش حساسه؟حالاخوبه چیزی خواسیم توی اتاقش نیستاااااا
    وقتی ازهمه چی خیالم راحت شد،همه روهم مرخص کردم برن استراحت خودم رفتم بالا تایه دوش بگیرم ،ولی خیلی خوب شد که باباجون کمک کارفرستادن کارامون زودتر تموم شد
    بعدازیه دوش نیم ساعته حالم حسابی جاامده بود،داشتم موهامو خشک میکردم که یکی عین بز امد توی اتاقم
    فقط خوب ش قبلا ازاینکه فکرمو بیارم به زبونم برگشتم اترینو دیدم،فقط نمی دونم چرا اخماش تو هم بود؟پسره لوس
    اترین:بازچه غلطی کردی؟مگه بهت نگفتم توی اتاق من حق نداری بری؟
    بیا این اترینم ازبهبود یادگرفته دیگه
    باران:ععع این چه طرز حرف زدنه؟مگه سلام بلدنیستی؟تازشم این جای دستت دردنکنس؟جای خسته نباشید؟
    اترین:باران جان عمو این چه کاری گلم؟مگه نگفتم میخوای کاری بکنی ازمن اجازه بگیر؟
    باران:ازباباجون که اجازه گرفتم
    اترین:چه دلیل قانع کننده ای واقعا!به باباجون گفتم
    خیلی بد ادا درمیورد
    باران:اصلا بلد نیستی ادا دربیاری
    عمو چشاش گرد شد
    اترین:جـااااااااااانممممممممممممم؟
    نمی دونم این بهبود ازکجا یهو پیداش شد
    بهبود:توچیکاربه اتاق من داشتی؟مگه بهت نگفتم حق نداری پاتو طرف اتاقم بذاری؟مگه من باتو نیستـــــــم؟
    اترین:صداتو بیارپایین ببینم...این چه طرز حرف زدن باخواهرته؟به گوش بابابرسه همه دودمانت هواس که
    بهبود:به جهنم برسه به گوش باباجون!ولی من اینو ادم میکنم
    واقعا ازداد اترین ترسیدم،ولی ازیه طرفم میدونستم این دادو بیدادیا بهبود دودیقه دیگه ازبین میره ،به فکر تلافی کردن میوفته به هرحال داداشی خودمه
    اترین:توجرات داری یه بار دیگه با باران اینطوری حرف بزن بهبود
    بهبود:ععع خب عمو یعنی چی؟هی بهش رومیدی؟من میدونم این باران
    اترین:بهبود؟
    بهبود:هوم؟خب اجیمه نمی تونم سرش دادبزنم؟ععع عجبا
    بعدم خیلی شیک امد ب*غ*ل*م کرد دیدین گفتم؟دادوبیدادش برای دودیقس بفرما
    بهبود:اخه ورجک مگه بهت نگفتم نرو توی اتاق من؟اصلا وایسا ببینم..چرا موهات خیسه؟
    بعدم دستمو گرفت کشوند روی صندلی و شروع کرد موهامو خیلی اروم باسشوار خشک کردن ،بعدازنیم ساعت کارخشک کردن موهام تموم شد
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    :campe545457on2:پست هشتم:xmas:
    بعد ازنیم ساعت راه افتادیم سمت خونه باباجون،فقط نم دونستم باید چطوری برای باباون توضیح بدم؟اخه فقط باباجون که نبودن.عمواردشیرم بود
    اه خیلی سخت بود بازاگه فقط باباجون میشد یه کاریش کرد،ازطرفی هم باباجون گفتن اگه اتفاقی بیوفته من باید برم پیش خودشون گگگ
    خیلی سختم بود،ای خدابگم چیکارت کنه انیتا که هرچی میکشم ازتو،اخه دختره کم عقل من بهت گفتم باشوبریم یه جای دیگه کوروس بزار نه توی بزرگ راه
    بهش گفتم پلیس دنبالمون در نرو،ولی خدایی خیلی کیف کردیم،خیلی باحال بود خخخخ
    بلاخره بعدازقرنی رسیدیم خونه باباجون،خداجون خودت کمک کن ازپسش بربیام
    اترین:باران،نمیخوایی پیاده شی؟
    باران:صبرکن امدم
    بلاخره ازماشین پیاده شدم،اخه داشتم دنبال لنگه کفشم میگشتم یه اخلاقی که دارم اینکه وقتی توی ماشین میشنم کفشامو درمیارم خخخخ
    بهبود:چه عجب مادمازل تشریف اوردن
    باران:خب حالا انگار چقدر معطل شده
    بهبود:الان این به جای معذرت خواهی دیگه؟
    باران:خب ببخشید
    اترین:بریم تو الان باباکلمو میکنه
    باران:اخیی میخوای وساطت کنم(درست نوشم؟)
    اترین همچین باسراشاره گفت برو تو که همون گمشو تورومیگفت سنگین تربود
    وقتی رفتیم تو مستقیم رفتم لباسامو عوض کردم بعدم ازنرده بودسرخوردم امدم پایین اصلا حواسم به اطراف نبود
    عمه ماهرخ:ععع این چه کاریه بچه؟میوفتی یه جات میکشنه
    باران:واییی فدای عمه خوشملم،سلام خوبین؟
    عمه ماهرخ:ازدست زبون تو،علیک سلام،بااین کارای که تومیکینی خوب باشم؟
    باران:هییی نگو ماهرخم..مگه چیکارکردم؟

    :campeon2:پست نهم:aiwan_light_boredom:
    عمو محمد:میخواستی چیکارکنی دیگه؟
    باران:سلام
    عمو:علیک
    بداعصبانی نمی دونم چرا؟
    باران:عمووو....چیزی شده؟
    عمو:یعنی چی چیزی شده؟دختره..
    یعنی میخواست بیاد بزنه هااااا ولی نمیتونست من موندم دانشجوهاش چی میکشن ,عمو محمد قبل ازعمو اترینه یعنی یکی مونده به اخری که زنم نداره خخخخ به خاطرهمین خیلی نمیشه سربه سرش کذاشت...ولی من هنوز رابـ ـطه زن گرفتنو اخلاق نمی دونم!اخه چه ربطی به هم دارن؟
    باران:ععع خب چرا حرص میخوری...کاری نکردم که
    عمو:کاری نکردی؟
    عمه:عع محمد بس کن دیگه!...حالا یه کاری کرده بجم
    عمو محمد:همینه دیگه خواهر من..بهش رودادین انقدر پروشده
    من کجام پروهه؟
    عمو اردشیر:چه خبرته محمد؟همه جارو گذاشتی روسرت
    منکه تا اون موقع روی پله اخر ایستاده بودم،چون به خاطر فریادی که عمه زد نتونستم تا اخرشو برم حیف
    باران:سلااااممم عموی خودم
    عمو اردشیر:علیک سلام!چه خبره اینجا؟
    کلا استایل عمو این بودکه دستاش توی جیبش باشه خخخ
    باران:نمی دونم چرا عمو محمد الکی دادمیزنه؟
    چشای عمو اردشیرگرد شد
    عمو:باران؟
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا