با لکنت گفتم:ت تو،تو ازد ،ازدواج کردی؟
امیر مهدی ابروهاش از تعجب بالا رفت و متعجب گفت:چه ربطی داره؟
فریاد هه فریاد واسه یه لحظه ام بود ناخواسته با دادو فریاد و صدایی ماورای صوت طبیعی گفتم:فقط سوال من رو جواب بده!شیرفهم شد؟
امیر پوزخند تلخی زد و گفت:خوش ندارم جواب بدم
با داد گفتم:جواب منو بده وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!این حلقه چیه تو دستت؟هان تو ازدواج کردی؟آره؟زن داری؟
امیر که دیگه دهنش از تعجب باز مونده بود با داد گفت:آره آره من نامزد دارم ،زن دارم اصلاً به تو چه؟ حیف این اسم که روی تو من دختری رو می شناختم که لیاقت این اسم رو داشت و هم اسم تو بود اما تو این اسم رو نجـ*ـس کردی باید به تو گفت رودخونه ی گنداب تو لایق این اسم نیستی!
نمی دونستم چی بگم از یه طرف صدق این که نامزد داره؟از طرف دیگه اینکه از همین من هم تعریف و تمجید کرد و هم بی احترامی کرد و هم احترام گذاشت خواستم پارچه رو کنار بزنم و دستم به طرف صورتش رفت که توی نیمه ی راه متوقف شد و رو بهش با صدایی خش دار و پر از غم یه غم پنهانی گفتم:تلافی شو سرت در میارم جناب سرگرد منتظرم باش
***
تو پارک نشسته بودم بهش نگاه کردم،یه دختر چادری با چشم هايى سیاه و پوستی سفید و لبایی خوش فرم دختر خوشگلى بود چهره اش ناراحت بود حتماً نگران امیر مهدی بود هه وقتی به این فکر می کنم که این دختر نامزد امیر مهدى عشتش خشم تو همه ی وجودم شعله می کشه و تموم سلول هام نفرتو حس می کنن و فقط یه آرزو برا می مونه که از میان برش دارم
بهش نزدیک شدم و گفتم:سلام
بهم نگاه کرد و با خوش رویی گفت:سلام
-ببخشید می دونید محله ی.....کجاست؟
-بله از همین خیابون مستقیم برید،بعد بپیچید سمت چپ..
-اگه زحمت نیست می تونید باهام بیاید چون من اهل تهران نیستم و اینجا هارو بلد نیستم
یکم تردید کرد و گفت:آخه من
-لطفاً
اونم بلاخره تسلیم شد و گفت:باشه
لبخندی از سر رضایت زدم و به سمت ماشین به راه افتادیم،سوار ماشین شدیم دختر خون گرمی بود اما من فقط به نقشه ی شیطانیم فکر می کردم تا اواسط راهو درست رفتم ولی سر دو راهی پیچیدم سمت راست که گفت:از اینجا نه،اشتباه اومدید.
اما من هیچی نمی گفتم و سکوت کرده بودم گفت:خانم نگه دارید کجا می رید خانم.
_خفه حرف نباشه
با ترس وداد گفت:تو کی هستی ولم کن
-نترس می برمت یه جای خوب پیش امیر مهدی جونت
با این حرفم چشاش از تعجب گرد شد و گفت:چ چی؟
جوابشو ندادم و در هارو قفل کردم اما اون تو تموم راه فقط داد می کشید که مجبور شدم دهنشو ببندم و بعد از دو ساعت رسیدیم.
امیر مهدی ابروهاش از تعجب بالا رفت و متعجب گفت:چه ربطی داره؟
فریاد هه فریاد واسه یه لحظه ام بود ناخواسته با دادو فریاد و صدایی ماورای صوت طبیعی گفتم:فقط سوال من رو جواب بده!شیرفهم شد؟
امیر پوزخند تلخی زد و گفت:خوش ندارم جواب بدم
با داد گفتم:جواب منو بده وگرنه هر چی دیدی از چشم خودت دیدی!این حلقه چیه تو دستت؟هان تو ازدواج کردی؟آره؟زن داری؟
امیر که دیگه دهنش از تعجب باز مونده بود با داد گفت:آره آره من نامزد دارم ،زن دارم اصلاً به تو چه؟ حیف این اسم که روی تو من دختری رو می شناختم که لیاقت این اسم رو داشت و هم اسم تو بود اما تو این اسم رو نجـ*ـس کردی باید به تو گفت رودخونه ی گنداب تو لایق این اسم نیستی!
نمی دونستم چی بگم از یه طرف صدق این که نامزد داره؟از طرف دیگه اینکه از همین من هم تعریف و تمجید کرد و هم بی احترامی کرد و هم احترام گذاشت خواستم پارچه رو کنار بزنم و دستم به طرف صورتش رفت که توی نیمه ی راه متوقف شد و رو بهش با صدایی خش دار و پر از غم یه غم پنهانی گفتم:تلافی شو سرت در میارم جناب سرگرد منتظرم باش
***
تو پارک نشسته بودم بهش نگاه کردم،یه دختر چادری با چشم هايى سیاه و پوستی سفید و لبایی خوش فرم دختر خوشگلى بود چهره اش ناراحت بود حتماً نگران امیر مهدی بود هه وقتی به این فکر می کنم که این دختر نامزد امیر مهدى عشتش خشم تو همه ی وجودم شعله می کشه و تموم سلول هام نفرتو حس می کنن و فقط یه آرزو برا می مونه که از میان برش دارم
بهش نزدیک شدم و گفتم:سلام
بهم نگاه کرد و با خوش رویی گفت:سلام
-ببخشید می دونید محله ی.....کجاست؟
-بله از همین خیابون مستقیم برید،بعد بپیچید سمت چپ..
-اگه زحمت نیست می تونید باهام بیاید چون من اهل تهران نیستم و اینجا هارو بلد نیستم
یکم تردید کرد و گفت:آخه من
-لطفاً
اونم بلاخره تسلیم شد و گفت:باشه
لبخندی از سر رضایت زدم و به سمت ماشین به راه افتادیم،سوار ماشین شدیم دختر خون گرمی بود اما من فقط به نقشه ی شیطانیم فکر می کردم تا اواسط راهو درست رفتم ولی سر دو راهی پیچیدم سمت راست که گفت:از اینجا نه،اشتباه اومدید.
اما من هیچی نمی گفتم و سکوت کرده بودم گفت:خانم نگه دارید کجا می رید خانم.
_خفه حرف نباشه
با ترس وداد گفت:تو کی هستی ولم کن
-نترس می برمت یه جای خوب پیش امیر مهدی جونت
با این حرفم چشاش از تعجب گرد شد و گفت:چ چی؟
جوابشو ندادم و در هارو قفل کردم اما اون تو تموم راه فقط داد می کشید که مجبور شدم دهنشو ببندم و بعد از دو ساعت رسیدیم.
آخرین ویرایش: