- عضویت
- 2017/04/12
- ارسالی ها
- 666
- امتیاز واکنش
- 22,866
- امتیاز
- 661
متوجه شدم که نزدیک یه سورن سفید ایستادیم. دزدگیرش که به صدا اومد، فهمیدم ماشین خودشه.
- بفرما سوار شو! درسته اون روز قالمون گذاشتی؛ ولی من بامرامتر از این حرفها هستم.
خیلی بامزه نگاهش کردم.
- حالا کی گفته که من با تو میام و سوار ماشینت هم میشم؟
- از اونجایی که باید به بیمارستان بریم و احوال مریضمون رو بپرسیم؛ پس مثل دخترهای خوب سوار شو تا با هم، یک امر انساندوستانه رو به سرانجام برسونیم.
دیدم راست میگه و منم که به هرحال ماشین نداشتم، پس بحث رو بیفایده دیدم و سوار شدم.
از پارک خارج شد و راه افتاد.
- خب، دوست دارم بدونم چرا ترنج اون حرف رو به من زد؟
متعجب گفتم:
- چه حرفی؟
مشکوک نگاهم کرد.
- خبر نداری؟
- از چی؟
فکر کردم بازی باحالمون، دوباره شروع شد.
- تو که گفتی میدونی با ترنج حرف زدم.
- خب که چی؟ یعنی باید جزئیاتشم بدونم؟
- هووم، راست میگی.
خوشم میاد که رِند نیست، سادگی خوشایندی داره.
- ترنج بهم گفت که خواهر نداره، چرا؟
- فکر کنم بهتره به مسائل خانوادگیمون کاری نداشته باشی.
یه چشمغرهی خوشگلی رفت و دوباره به روبهرو خیره شد.
- بفرما سوار شو! درسته اون روز قالمون گذاشتی؛ ولی من بامرامتر از این حرفها هستم.
خیلی بامزه نگاهش کردم.
- حالا کی گفته که من با تو میام و سوار ماشینت هم میشم؟
- از اونجایی که باید به بیمارستان بریم و احوال مریضمون رو بپرسیم؛ پس مثل دخترهای خوب سوار شو تا با هم، یک امر انساندوستانه رو به سرانجام برسونیم.
دیدم راست میگه و منم که به هرحال ماشین نداشتم، پس بحث رو بیفایده دیدم و سوار شدم.
از پارک خارج شد و راه افتاد.
- خب، دوست دارم بدونم چرا ترنج اون حرف رو به من زد؟
متعجب گفتم:
- چه حرفی؟
مشکوک نگاهم کرد.
- خبر نداری؟
- از چی؟
فکر کردم بازی باحالمون، دوباره شروع شد.
- تو که گفتی میدونی با ترنج حرف زدم.
- خب که چی؟ یعنی باید جزئیاتشم بدونم؟
- هووم، راست میگی.
خوشم میاد که رِند نیست، سادگی خوشایندی داره.
- ترنج بهم گفت که خواهر نداره، چرا؟
- فکر کنم بهتره به مسائل خانوادگیمون کاری نداشته باشی.
یه چشمغرهی خوشگلی رفت و دوباره به روبهرو خیره شد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: