***
پاکان:
آریا با اخم گفت:
_ اصلا کار درستی نیست که زنت رو تنها بذاری.
خودم هم اخم داشتم.
_ آریا مگه من خواستم برم؟ فرزاد خودش رفت همه کارا رو بدون اطلاع من انجام داد. آخرش هم اومد به من گفت پاکان باید بریم!
اخم آریا غلیظ ترشد.
_ واقعا نمیدونم به شما دوتا باید چی گفت.
چشمام گرد شد.
_ به من چه ربطی داره؟
آریا دهن باز کرد تا حرفی بزنه که تلفنم که کنارم بود زنگ خورد. برش داشتم، پروا بود.
_ الو جانم؟
صدای هق هقش من رو از جا پروند!
_ چی شده پروا؟ چرا گریه میکنی؟
آریا هم بلند شد و نگران بهم خیره شد. داخل عمارت من بودیم.
با لحن آروم ولی نگرانی گفتم:
_ فدات بشم، گریه نکن! من الان میام اونجا.
و تلفن رو قطع کردم.
آریا کلافه گفت :
_ چی شده؟
کلافه تر از اون بودم. گفتم:
_ نمیدونم درست نفهمیدم فقط سریع باید پیشش برم !
سری تکون داد و همراهم اومد. مسیرمون خونه مریم بود. خیلی نگران بودم. پام رو گاز رفت. باید سریع تر میرسیدیم!
پاکان:
آریا با اخم گفت:
_ اصلا کار درستی نیست که زنت رو تنها بذاری.
خودم هم اخم داشتم.
_ آریا مگه من خواستم برم؟ فرزاد خودش رفت همه کارا رو بدون اطلاع من انجام داد. آخرش هم اومد به من گفت پاکان باید بریم!
اخم آریا غلیظ ترشد.
_ واقعا نمیدونم به شما دوتا باید چی گفت.
چشمام گرد شد.
_ به من چه ربطی داره؟
آریا دهن باز کرد تا حرفی بزنه که تلفنم که کنارم بود زنگ خورد. برش داشتم، پروا بود.
_ الو جانم؟
صدای هق هقش من رو از جا پروند!
_ چی شده پروا؟ چرا گریه میکنی؟
آریا هم بلند شد و نگران بهم خیره شد. داخل عمارت من بودیم.
با لحن آروم ولی نگرانی گفتم:
_ فدات بشم، گریه نکن! من الان میام اونجا.
و تلفن رو قطع کردم.
آریا کلافه گفت :
_ چی شده؟
کلافه تر از اون بودم. گفتم:
_ نمیدونم درست نفهمیدم فقط سریع باید پیشش برم !
سری تکون داد و همراهم اومد. مسیرمون خونه مریم بود. خیلی نگران بودم. پام رو گاز رفت. باید سریع تر میرسیدیم!
آخرین ویرایش توسط مدیر: