تانیا .
قراره امشب بریم خواستگاری نیلوفر ..رفتم از توی کمد بابا براش کت و شلوار سرمه ای رو در آوردم و با یه پیرهن سفید ست کردم و آماده کردم و گذاشتم روی تختش در حموم رو زدم و به بابا گفتم :
-باااباااااا
-چیه؟
-چه کار میکنی یه ساعته اون تو هستی دیر شد که.
-الان میام
-لباساتون رو آماده کدم روی تخت گذاشتم.
-باشه. دستت درد نکنه
-زود آماده شی هاااا دیر شده ساعت 7 شده.
اوووکی.
از اتاقش رفتم بیرون.. وااای ساعت 6:50 بود ساعت 8 قرار بود اونجا باشیم داره دیر میشه.
صدای در حمام اتاق بابا اومد.. مشخص بود از حمام اومده بیرون در اتاقش رو باز نکردم.. فقط از پشت در داد زدم.. بابا عجله کن گل و شیرینی هم مونده.
پریدم توی اتاقم.. خب یه آرایش که چه عرض کنم یه برق لب زدم و یه ریمل.. هم اینکه وقت نبود.. هم خب من کوچیکم هنوز پس رفتم سر مانتوهام. یه مانتوی شیری ساده.. یه شلوار قهوای و روسری ساتن قهوایم رو انتخاب کردم و پوشیدم.. آماده شدنم زیاد طول نکشید در حد 5 دقیقه از اتاق اومدم بیرون که بابا رو دیدم که داشت دکمه های نقره ایه ست سر آستین کتش رو می بست.
-به به شادوماد.. کی این همه خوشتیپت کرده
-دختر شیطونم
-دخترتو موش بخوره
-بدو بدو بریم که دیره
رفتیم و سوار ماشین شدیم سر راه شیرینی و گل هم گرفتیم یه سبد گل با گل های رز آبی و سفید سفارش دادیم که به زیبایی تزیین شده بود. بعد از اون هم رفتیم دنبال ماما جون و بابا جون که تا خونه ی نیلوفر اینا غر زدن و شکایت کردن که ما بی معرفتیم و سراغی نمیگیریم ازشون . البته ماما جون خوشحال بود که بابا داره یه زن ایرانی میگیره یه زن عقدی.
قراره امشب بریم خواستگاری نیلوفر ..رفتم از توی کمد بابا براش کت و شلوار سرمه ای رو در آوردم و با یه پیرهن سفید ست کردم و آماده کردم و گذاشتم روی تختش در حموم رو زدم و به بابا گفتم :
-باااباااااا
-چیه؟
-چه کار میکنی یه ساعته اون تو هستی دیر شد که.
-الان میام
-لباساتون رو آماده کدم روی تخت گذاشتم.
-باشه. دستت درد نکنه
-زود آماده شی هاااا دیر شده ساعت 7 شده.
اوووکی.
از اتاقش رفتم بیرون.. وااای ساعت 6:50 بود ساعت 8 قرار بود اونجا باشیم داره دیر میشه.
صدای در حمام اتاق بابا اومد.. مشخص بود از حمام اومده بیرون در اتاقش رو باز نکردم.. فقط از پشت در داد زدم.. بابا عجله کن گل و شیرینی هم مونده.
پریدم توی اتاقم.. خب یه آرایش که چه عرض کنم یه برق لب زدم و یه ریمل.. هم اینکه وقت نبود.. هم خب من کوچیکم هنوز پس رفتم سر مانتوهام. یه مانتوی شیری ساده.. یه شلوار قهوای و روسری ساتن قهوایم رو انتخاب کردم و پوشیدم.. آماده شدنم زیاد طول نکشید در حد 5 دقیقه از اتاق اومدم بیرون که بابا رو دیدم که داشت دکمه های نقره ایه ست سر آستین کتش رو می بست.
-به به شادوماد.. کی این همه خوشتیپت کرده
-دختر شیطونم
-دخترتو موش بخوره
-بدو بدو بریم که دیره
رفتیم و سوار ماشین شدیم سر راه شیرینی و گل هم گرفتیم یه سبد گل با گل های رز آبی و سفید سفارش دادیم که به زیبایی تزیین شده بود. بعد از اون هم رفتیم دنبال ماما جون و بابا جون که تا خونه ی نیلوفر اینا غر زدن و شکایت کردن که ما بی معرفتیم و سراغی نمیگیریم ازشون . البته ماما جون خوشحال بود که بابا داره یه زن ایرانی میگیره یه زن عقدی.
آخرین ویرایش: