Hapydancsmilپست هفتادو دوHapydancsmil
بردیا:امکان نداشت مهتا برگشت باشه ...اگرم برگشته باشه به من هیچ ربطی نداشت....هوف اره اصلا به من ربطی نداشت...فقط حیف حیف که نمی تونم روی حرف بابا اینا حرف بزنم...حیف...اخه من نمی دونم بابا چه اسراری داره این دختررو بندازه گردن من؟وایی خدا دارم دیونه میشم...اخه توی این موقعیت فکرازدواج منن؟وایی دارم رسما خل میشم...امروزم هرچی به باران زنگ زدم جواب نمیداد نمی دونم کدوم گوری بود....اخه امریکا امدن این دیگه چی بود این وسطه؟
بازنگ گوشیم دست ازفکرکردن برداشتم...
بردیا:بله
مامان:علیک سلام!چیزی شده بردیا؟
بردیا:سلام مامان گلم!نه چی شده باشه؟
مامان:ازدست توبردیا...
بردیا:مامان لطفا شروع نکن
مامان:ازدست تو...من نمی دونم این دختر چه بدیی درحقت کرده!
بردیا:کاری نکرده..من..ازش..خوشم.نمیاد
مامان:بسه بردیا..هی نشستم کنار...هی هیچی نگفتم..بسه دیگه
بردیا:میگین چیکارکنم؟میخوای دخترمردمو بدبخت کنی؟باش قبول باهاش ازدواج میکنم
مامان:لازم نکرده سرعروس من منت بزاری...برای اینم بهت زنگ نزدم
بردیا:چی شده مامان گلم
مامان:هیچی..میخواستم بهت بگم عروسی مهتاست...
چی؟عروسی کیه؟یعنی چی؟مگه نمی گفتن من باید با مهتا ازدواج کنم؟حالاچی شد عروسیشه؟
بردیا:یعنی چی؟منو الاف خودتون کردین؟
مامان:نه خیر...دخترمردم که الاف تونیست
بردیا:مامان
مامان:همینو میخواستم بهت بگم...خواستی خودتو برای عروسیش برسون
بردیا:مامان
ولی تماس قطع شدبود...
چراباید باکسی دیگه ای ازدواج کنه؟پس..پس...پس من چی؟
هه..چه توقعی داری بردیا خان؟این همه بلاسردخترمردم اوردی..دختره طفل معصومه دم نزد...چرا...چراباهاش بدکردم که مجبور شد بره ازایران؟
حقمه..باید بکشم...تاکی میتونم به خودم به دلم دروغ بگم...بسمه دیگه..هرچی کشیدم بسمه....برای اولین بار بعداز11 سال میخوام به خودم اعتراف کنم...من...من عاشق مهتام...چراااا...چرا انقدر دیر..چرا انقدر دیربه خودم امدم؟چرا بهش گفتم برام مهم نیست..درحالی که داشتم برای داشتنش بال بال میزدم...چرا گفتم بره مهم نیست برام؟چررررراااااااااااااااااااااااااااا....دروغ محض بود همش...مهتا مال منه...باید باشه...هنوز همه خاطراتش جلوی چشامه...مهتا نمی تونه مال کسی دیگه باشه شده همین الان میرم ولی نمیذارم برای کسه دیگه ای بشه....عمرابزارم
فقط میخواستم برم...برم ایران هیچی دیگه مهم نبود..به بابام خبرندادم فقط کتمو پوشیدم رفتم سمت فرودگاه ...خودم بود گوشیمو کیف پولم ....تارسیدم رفتم بلیط بگیرم که الهی شکر یه دونه بود...انگاردنیارو بهم دادن...مهم نبود کی میرسم مهم این بودکه برسم...توی هواپیما نشسته بودم گوشیم زنگ خورد
بابا:کجایی بردیا؟
بردیا:دارم برمیگردم ایران
بابا:چـــــــیییییی؟برای چی ؟چی شده؟
بردیا:باید یه چیزایی رو درست کنم..برمیگردم
بعدم تماس رو قطع کردم وگوشی رو خاموش کردم...مهتا مال منه
اهنگ متن:
غبار غم گرفته شیشه ی دلم
شکستن عادت همیشه ی دلم
دوباره از کنار گریه رد شدم
بجای خودت دوباره با خودم بدم
کنارمی غمامو کم نمیکنی
یه لحظه هم نوازشم نمیکنی
منو به خلوت خودت نمیبری
یه عمره بی دلیل تو ازم دلخوری
یه عمره من کنار تو قدم نمیزنم
یه عمره میشکنم یه لحظه دم نمیزنم
یه عمره حسرت فقط یکم محبت
یه عمره بودنت کنار من یه عادته
باید بشه دوباره عاشقم شی
باید بشه مثل گذشته ها شی
باید بتونمو دووم بیارم
دوست دارم که چاره ای ندارم
یه روز تمام خونه غرق خنده بود
نمیشه دلخوشیم تموم شه خیلی زود
دلم میخواد نگام کنی یجوری خاص
دلم میخواد دوباره باورم کنی
بفهمی معنی نفس کشیدنی
دلم میخواد ببینی من کنارتم
دلم میخواد بفهمی بی قرارتم
یه عمره من کنار تو قدم نمیزنم
یه عمره میشکنم یه لحظه دم نمیزنم
یه عمره حسرت فقط یکم محبت
یه عمره بودنت کنار من یه عادته
باید بشه دوباره عاشقم شی
باید بشه مثل گذشته ها شی
باید بتونمو دووم بیارم
دوست دارم که چاره ای ندارم
(اینو بزارین متن رو بخونیدازمرتضی پاشایی اهنگ یه عمره)