پارت سی و هشتم
_حواسم هست تو به کار و بارت بچسب!
نمیدونمـ بهش چی گفتـ کهـ یه متر پرید هوا و گفت:برووو!...خیلی خب باشه فعلا!
و بعدم گوشیو قطع کرد و بهم نگاه کرد و گفت:ها چیهـ؟
لبامو غنچه کردمو گفتم:هیــــــچی!
_خیلی خب بیا این دخترا رو داخله ماشین کن!
همه ی دخترا رو سواره ماشین کردمـ..
_تمومه!
دیدم براهام بهم خیره زل زده!
_ها چیه خوشگل ندیدی؟
ولی هیچ تغییری تو حالتش ایجاد نشد.
وااااااا مریضی روانی داره؟
_بــــــــرااااااهــــــــام؟
سه متر پرید هوا و با لکنت گفت:چیـ...چیه؟
_هیچی انگار تو باغ داشتی میوه میخوردی و میخوابیدی و خر و پف میکردی!
_خیلی خب کافیه همه رو جا دادی؟
_یس!
_خیلی خب من میبرمشون اونکاری که گفتم بکن!
_حالا جوابه مارتینو چی بدم؟
_چه میدونم بگو یهو یکیشون درو باز کرد منم زدم بغـ*ـل یهو همه ریختن پایین فرار کردن!
با دهنه باز و چشای از حدقه در اومده نگاش میکردم آخه این با این مخش چجوری پلیس شده؟
_برو خونه یکم استراحت کن امروز اصلا حالت خوب نیس براهام!
_کوفت...خیلی خب فعلا...مراقبه خودتم باش!
_باشه تو بیشتر مراقبه خودت باش داری از دست میری!
_چی؟
_هیچی گفتم مراقبه خودت باش!
سرشو تکون داد و رفت.
خب حالا من میمونمو این ماشین.
براهام گفت بسوزونمش اما بعدش چیکار کنم؟
بنزینو روش خالی کردم و فندکمو درآوردم و بوووووووووممممممم!
ترکید هر لاشش یه جا افتاد.
بوی سوختگی همه جارو گرفته بود...احساس کردم یه ورم داره میسوزه!
_ایییییییییییییییی!
بالا پایین میپریدمو خودمو تکون میدادم که بالاخره خاموش شد اما میسوخت واییی ایشالله براهام پیش کشت ایشالله ترادین بمیره واست!
اوووووف!
_حواسم هست تو به کار و بارت بچسب!
نمیدونمـ بهش چی گفتـ کهـ یه متر پرید هوا و گفت:برووو!...خیلی خب باشه فعلا!
و بعدم گوشیو قطع کرد و بهم نگاه کرد و گفت:ها چیهـ؟
لبامو غنچه کردمو گفتم:هیــــــچی!
_خیلی خب بیا این دخترا رو داخله ماشین کن!
همه ی دخترا رو سواره ماشین کردمـ..
_تمومه!
دیدم براهام بهم خیره زل زده!
_ها چیه خوشگل ندیدی؟
ولی هیچ تغییری تو حالتش ایجاد نشد.
وااااااا مریضی روانی داره؟
_بــــــــرااااااهــــــــام؟
سه متر پرید هوا و با لکنت گفت:چیـ...چیه؟
_هیچی انگار تو باغ داشتی میوه میخوردی و میخوابیدی و خر و پف میکردی!
_خیلی خب کافیه همه رو جا دادی؟
_یس!
_خیلی خب من میبرمشون اونکاری که گفتم بکن!
_حالا جوابه مارتینو چی بدم؟
_چه میدونم بگو یهو یکیشون درو باز کرد منم زدم بغـ*ـل یهو همه ریختن پایین فرار کردن!
با دهنه باز و چشای از حدقه در اومده نگاش میکردم آخه این با این مخش چجوری پلیس شده؟
_برو خونه یکم استراحت کن امروز اصلا حالت خوب نیس براهام!
_کوفت...خیلی خب فعلا...مراقبه خودتم باش!
_باشه تو بیشتر مراقبه خودت باش داری از دست میری!
_چی؟
_هیچی گفتم مراقبه خودت باش!
سرشو تکون داد و رفت.
خب حالا من میمونمو این ماشین.
براهام گفت بسوزونمش اما بعدش چیکار کنم؟
بنزینو روش خالی کردم و فندکمو درآوردم و بوووووووووممممممم!
ترکید هر لاشش یه جا افتاد.
بوی سوختگی همه جارو گرفته بود...احساس کردم یه ورم داره میسوزه!
_ایییییییییییییییی!
بالا پایین میپریدمو خودمو تکون میدادم که بالاخره خاموش شد اما میسوخت واییی ایشالله براهام پیش کشت ایشالله ترادین بمیره واست!
اوووووف!