- نمی تونستم هیچ حرکتی کنم ..... هنوز توشوک این کارش بودم.. ضربان قلب رفته بود بالا..
ولی زودبه خودم امدم باصدای بلندی گفتم ..ولم کن ..معلوم هست داری چکارمی کنی ...؟ولم کن
انگار که صدامونمیشنید .. .
..هولش دادم عقب ..خیلی عصبانی بودم
چراحرف نمیزنی واسه همین من آوردی اینجا؟؟؟ ..یه چیزی بگو...
همین طور تند تند حرف میزدم نفس کم آوردم...گلوم خشک شده بود
-نیما: آروم باش نیلوفر اون چیزی که توفکرمیکنی نیست باورکن ...من ببین نفهمیدم چرااینطوری شد تو آروم باش ...باشه بیا این آب بخور
لیوان آورد طرفم زدم زیرش افتاد شکست
حالم ازت به هم میخوره تویه آدم عوضی هستی منو بگو چقدر احمقم که بهت اعتماد کردم امدم اینجا.. اینجوری میخواستی باهام حرف بزنی.....
پس بگو چرا میترا ولت کرد فهمید چقدر عوضی تشریف داری
-نیما:بس کن مگه نگفتم اسم اون جلوی من نیار ..چرا نمی فهمی منظوری نداشتم .........
یهو گلدون برداشتم پرتش کردم به دیوار ...هزارتکه شد
اره این منظوری نداشتی مساوی میشه با بی آبروی من...
چشماش از عصبانیت قرمز شده بود ..امد طرفم ..ولی من شالم برداشتم از کنارش ردشدم ..بازوم گرفت
-نیما:کجا می خوای بری ؟
قبرستون ...ولم کن از دستت خسته شدم ..دست از سرم بردار..فکرکن نیلوفرنمی شناسی .....فکرکن اصلاً مرده ..من تورا دیگه نمی شناسم.
-نیما:نمیزارم اینجوری بری .........
ولم کن ترو خدا بزاربرم
-نیما:باشه باهم میریم
من دیگه با تو بهشتم نمیام چه برسه که ازاینجاباهم بریم..
-نیما:نیلوفرآروم باش..........
باجیغ بهش گفتم اسم منو به زبون نیار فهمیدی
-نیما: بسه تو درمودمن چی فکرکردی من هنوز اینقدرپست حیوون نشدم که بخوام این کارکنم...از نظر تو من حیونم ..ها ده بگو لعنتی ..من که می خواستم کاری کنم ..چند دفع موقعیتش پیش امده بود ..
چراجواب نمیدی ..؟
-صورتشو آورد نزدیکم ....گفت چیه همین میخواستی ..حالا چی؟
زود پسش زدم یه سیلی زدم به صورتش..چطورمیتونه تواین موقعیت این کار انجام بده ..!الانی که من ازش متنفرم
-یاد گردنبدش افتادم که با اینکه ازش بریده بودم ولی هنوز گردنم بود...ولی الان نمیخواستم چیزی که مال این آدمه پیشم باشه
باشدت از گردنم کشیدمش .... که انگار گردنم زخم شد ....شروع کرده بود به سوختن...
پرتش کردم طرفش
...ازت متنفرم ..دویدم بیرون ..توی کوچه دویدم گریم گرفته بود ....
از دست خودم خیلی عصبانی بودم ....
یه تاکسی گرفتم ........ رسیدم خونه می خواستم پول حساب کنم... یادم امد کیفم توی خونه نیماجاگذاشتم
به راننده گفتم چندلحظه صبرکنید الان پولتون میارم ..رفتم توخونه پول آوردم دادم بهش ..
رفتم اتاقم ..خوب بود مامان وبابا خونه نبودن .... تا این قیافه زارم نبینند
رفتم توی حموم شیر آب سرد باز کردم باهمون لباسها رفتم زیر دوش .. احساس گرما می کردم ..زدم زیرگریه همون جای روی سرامیکها نشستم پاهامو تو بغـ ـلم گرفتم ..... اصلاً فکرشو نمیتوستم بکنم.... اگه اتفاقی برام میفتاد ..نیما چطور اینقدرتغییرکرده شایدمیخواسته انتقام این کم محلیهای چندوقت بگیره...
اصلا چرا داره منو بازی میده ازش متنفرم ؟
واقعاً با این دوش آب سرداحتیاج داشتم ..لباسمو عوض کردم روی تخـ ـت دراز کشیدم ..نمی خواستم دیگه گریه کنم...فقط میخواستم بخوابم تا همه چیز فراموش کنم....
سرم درمی کرد قرص برداشتم خورد خوابیدم
صدای مامان می شنیدم چیزی می گفت
-مامان:نیلوفر پاشو ... تروخدا رضا ببین چه تبی داره ..
صداش کنگ می امد چشم هام باز کردم مامان وبابا بالای سرم دیدم
-مامان: رضا چشم هاش باز کرد
-بابا:نیلوفردخترم پاشو بابایی
کمکم کرد نشستم دستش گذاشت روی پیـ ـشونیم ....
-بابا:تبت بالاست چه کار کردی باخودت
می خواستم چیزی بگم .گلوم درد می کرد فکرکنم با آب سرد حموم کردم موهام خشک نکردم اینجوری شدم
-مامان:رضا ببریمش بیمارستان..
مامان نمی خواد قرص بخورم خوب می شم..
-مامان: رضا حرفش گوش نکن توکه می دونی سرما بخوره چه مکافاتی داره.
ولی زودبه خودم امدم باصدای بلندی گفتم ..ولم کن ..معلوم هست داری چکارمی کنی ...؟ولم کن
انگار که صدامونمیشنید .. .
..هولش دادم عقب ..خیلی عصبانی بودم
چراحرف نمیزنی واسه همین من آوردی اینجا؟؟؟ ..یه چیزی بگو...
همین طور تند تند حرف میزدم نفس کم آوردم...گلوم خشک شده بود
-نیما: آروم باش نیلوفر اون چیزی که توفکرمیکنی نیست باورکن ...من ببین نفهمیدم چرااینطوری شد تو آروم باش ...باشه بیا این آب بخور
لیوان آورد طرفم زدم زیرش افتاد شکست
حالم ازت به هم میخوره تویه آدم عوضی هستی منو بگو چقدر احمقم که بهت اعتماد کردم امدم اینجا.. اینجوری میخواستی باهام حرف بزنی.....
پس بگو چرا میترا ولت کرد فهمید چقدر عوضی تشریف داری
-نیما:بس کن مگه نگفتم اسم اون جلوی من نیار ..چرا نمی فهمی منظوری نداشتم .........
یهو گلدون برداشتم پرتش کردم به دیوار ...هزارتکه شد
اره این منظوری نداشتی مساوی میشه با بی آبروی من...
چشماش از عصبانیت قرمز شده بود ..امد طرفم ..ولی من شالم برداشتم از کنارش ردشدم ..بازوم گرفت
-نیما:کجا می خوای بری ؟
قبرستون ...ولم کن از دستت خسته شدم ..دست از سرم بردار..فکرکن نیلوفرنمی شناسی .....فکرکن اصلاً مرده ..من تورا دیگه نمی شناسم.
-نیما:نمیزارم اینجوری بری .........
ولم کن ترو خدا بزاربرم
-نیما:باشه باهم میریم
من دیگه با تو بهشتم نمیام چه برسه که ازاینجاباهم بریم..
-نیما:نیلوفرآروم باش..........
باجیغ بهش گفتم اسم منو به زبون نیار فهمیدی
-نیما: بسه تو درمودمن چی فکرکردی من هنوز اینقدرپست حیوون نشدم که بخوام این کارکنم...از نظر تو من حیونم ..ها ده بگو لعنتی ..من که می خواستم کاری کنم ..چند دفع موقعیتش پیش امده بود ..
چراجواب نمیدی ..؟
-صورتشو آورد نزدیکم ....گفت چیه همین میخواستی ..حالا چی؟
زود پسش زدم یه سیلی زدم به صورتش..چطورمیتونه تواین موقعیت این کار انجام بده ..!الانی که من ازش متنفرم
-یاد گردنبدش افتادم که با اینکه ازش بریده بودم ولی هنوز گردنم بود...ولی الان نمیخواستم چیزی که مال این آدمه پیشم باشه
باشدت از گردنم کشیدمش .... که انگار گردنم زخم شد ....شروع کرده بود به سوختن...
پرتش کردم طرفش
...ازت متنفرم ..دویدم بیرون ..توی کوچه دویدم گریم گرفته بود ....
از دست خودم خیلی عصبانی بودم ....
یه تاکسی گرفتم ........ رسیدم خونه می خواستم پول حساب کنم... یادم امد کیفم توی خونه نیماجاگذاشتم
به راننده گفتم چندلحظه صبرکنید الان پولتون میارم ..رفتم توخونه پول آوردم دادم بهش ..
رفتم اتاقم ..خوب بود مامان وبابا خونه نبودن .... تا این قیافه زارم نبینند
رفتم توی حموم شیر آب سرد باز کردم باهمون لباسها رفتم زیر دوش .. احساس گرما می کردم ..زدم زیرگریه همون جای روی سرامیکها نشستم پاهامو تو بغـ ـلم گرفتم ..... اصلاً فکرشو نمیتوستم بکنم.... اگه اتفاقی برام میفتاد ..نیما چطور اینقدرتغییرکرده شایدمیخواسته انتقام این کم محلیهای چندوقت بگیره...
اصلا چرا داره منو بازی میده ازش متنفرم ؟
واقعاً با این دوش آب سرداحتیاج داشتم ..لباسمو عوض کردم روی تخـ ـت دراز کشیدم ..نمی خواستم دیگه گریه کنم...فقط میخواستم بخوابم تا همه چیز فراموش کنم....
سرم درمی کرد قرص برداشتم خورد خوابیدم
صدای مامان می شنیدم چیزی می گفت
-مامان:نیلوفر پاشو ... تروخدا رضا ببین چه تبی داره ..
صداش کنگ می امد چشم هام باز کردم مامان وبابا بالای سرم دیدم
-مامان: رضا چشم هاش باز کرد
-بابا:نیلوفردخترم پاشو بابایی
کمکم کرد نشستم دستش گذاشت روی پیـ ـشونیم ....
-بابا:تبت بالاست چه کار کردی باخودت
می خواستم چیزی بگم .گلوم درد می کرد فکرکنم با آب سرد حموم کردم موهام خشک نکردم اینجوری شدم
-مامان:رضا ببریمش بیمارستان..
مامان نمی خواد قرص بخورم خوب می شم..
-مامان: رضا حرفش گوش نکن توکه می دونی سرما بخوره چه مکافاتی داره.